4.0از 5

تصویری در بند

رایگان
خرید
    • معرفی کتاب
    • مشخصات کتاب

    «رزق» و «روزی» دو واژه‌ای است که همیشه پای منبر امام حسین(ع) یا در حرم امام رضا(ع) شنیده بودم، تا اینکه در جمع‌آوری خاطرات کاظم آن را با تمام وجود حس کردم. کتاب تصویری در بند مجموعه خاطرات شهید جاویدالاثر کاظم اخوان اولین عکاس خبرنگار جنگ تحمیلی است. این کتاب را انتشارات شهید کاظمی منتشر کرده است.

    معرفی کتاب تصویری در بند

    نقطه برجسته زندگی کاظم اخوان آشنایی او با ستاد جنگ بود_به گفته دوستانش این آشنایی تا آنجا پیش رفت که ابتدا کاظم به‌عنوان رزمنده و در ادامه به‌عنوان همه‌کاره ستاد؛ هر جا دکترچمران بود، پس باید کاظم هم می‌بود.  اما گل خاطرات کاظم آشنایی وی با دوربین عکاسی آن‌هم به درخواست پدر معنوی‌اش دکترچمران بود. اغلب تصاویر دکتر چمران توسط کاظم ثبت و ضبط شده‌است.

     باوجود اینکه پس از شهادت دکتر چمران ستاد جنگ‌های نامنظم منحل می‌شود دامنه فعالیت کاظم تغییر پیدا می‌کند. امادوربین عکاسی همچنان نقش اول خاطرات کاظم را بازی می‌کند.

    برخی از عناوین این کتاب

    شروع ماجرا 
    خادم کوچک
    کشتی گیر وزن 55کیلوگرم 
    رفیق جدید 
    کاظم زبروزرنگ  
    پیکان جوانان 
    آغاز بیداری 
    مدال برنز 
    آتش انقلاب 
    پرواز همدم  
    مقر ستاد جنگ‌های نامنظم 
    معمای دوربین عکاسی     
    سد کوهه     
    پل آزادی 
    تمساح خاکی 
    برای همۀ نیروها 
    هم‌رنگ بسیجی‌ها 
    دیدم که جانم می‌رود 
    عکاس حرفه‌ای 
    آرزوی دیدار یار 
    هنر عکاسی 
    خداحافظی با ستاد 
    سوژۀ ناب عکاسی 
    تندیس باغ موزه 
    یادگار چمران 

    برشی از متن کتاب تصویری در بند

    شروع ماجرا

    روزنامه‌چی تندوتند رکاب می‌زد. به روی گیشۀ هر دکۀ روزنامه‌فروشی، یک دستۀ سی‌ چهل‌تایی روزنامۀ صبح‌امروز می‌انداخت. دستی تکان می‌داد و با صاحب دکه خوش‌وبشی می‌کرد. تابستان به‌تازگی گرمایش را به زمین می‌پاشید. آفتاب روی پیشانی عرق‌کردۀ روزنامه‌چی بازی می‌کرد. این روزها«آزادسازی خرمشهر » تیتر یک روزنامه‌ها و تلویزیون بود. هنوز غرور و شادی و پخش شیرینی و شربت سر هر کوی و برزن به چشم می‌خورد. روزنامه‌چی سر یکی از کوچه‌ها ایستاد. یک لیوان شربت خنک می‌توانست حالش را جا آورد. دوچرخه را به دیوار تکیه داد. لیوان شربت آبلیمو را از روی سینی چسبناک برداشت و یک‌نفس سرکشید.
    هوای چاپخانه در آ نوقت ظهر گرم و دم‌کرده بود. دستگاه‌های چاپ پشت‌سرهم نوشته‌ها را به روی کاغذ می‌آوردند. روزنامه‌چی آبی به سروصورت زد. روزنامۀ باطله‌ای لوله کرد و آرام با آن به پشت حروف‌چین زد: «سلام، داداش!بپاّ حروف رو چپه‌چوپه نذاری.»

    دانلود کتاب تصویری در بند

    نسخه الکترونیک این کتاب را در نرم افزار فراکتاب دانلود کنید و یا به صورت آنلاین مطالعه نمایید.