کتاب در فاصله دو بوسه شرح زندگی شهید مجید حدادعادل به قلم برادر بزرگوارش دکتر غلامعلی حدادعادل است.
دکتر غلامعلی حدادعادل هفتساله بود که برادرش مجید در روز چهاردهم اسفند ۱۳۳۰ به دنیا آمد.
او در زمان تولد برادرش در مدرسه بود و وقتی به خانه آمد مادربزرگ مادریاش به او اطلاع داد که صاحب برادری شدهاست. وقتی به خانه رسید، نوزاد خواب بود و غلامعلی خم شد و برادر تازه به دنیا آمدهاش را بوسید.
بیستونه سال و ششماه بعد نیز، او را بوسید؛ قبل از ظهر پنجشنبه نهم مهرماه ۱۳۶۰ در غسّالخانه بهشت زهرا.
این کتاب شرح زندگی شهید مجید حداد عادل میان این دو بوسه است. زندگی بیستونه سال و ششماهه او در سیزده فصل و به دست برادرش که به احوالات او بیش از دیگران اشراف داشت تدوین شده است.
کتاب به صورت خطی از تولد تا شهادت و پس از آن نوشته شدهاست. فصلها نشاندهنده ایستگاههای مهم زندگی او هستند. فصل دوازدهم به آنچه پس از شهادت او روی داده و فصل پایانی به یک جمعبندی کلی از شخصیت او اختصاص یافته است.
امشب سهشنبه سوم خرداد است و حدود یازده روز از آغاز امتحانات گذشته است. من مطمئنم که نتیجۀ امتحاناتت تابهحال خوب و موفقیتآمیز بوده و بقیه نیز خوب و خوبتر خواهد شد. تا اینجای نامه را که نوشتم خواب سنگینی به سراغم آمد و ناگزیر با یاد تو به خواب رفتم. امروز صبح زود، یعنی چهارشنبه، وقتی سر نماز بودم، دیدم پستچی نامهات را از بالای در رها کرد و درست گویی به من الهام شدهبود که از توست. درست مثل کبوتری سپید، آرام، در گوشهای نشست و بعد از نماز سراغش رفتم. برداشتم، گشودم، بوییدم و خواندم و تماشا کردم و از همهاش سراپا لذت بردم. بهخصوص از نقاشی بسیار زیبایت که نمایانگر روح آرام و باصفای توست، و مدتها به فکر فرو رفتم که آری ما درمقابل این مسیر از زندگی بهنوعی اجبار دچاریم و ناچاریم که در آن گام برداریم و آن را طی کنیم. پس چه بهتر که تا در توانمان هست بکوشیم و نهایت و هدف را از یاد نبریم. ولی یک نکته در نقاشیات قابل تأمل است و آن اینکه آدمی را در برابر این راه دست بسته تصویر کردهای. نه، عزیز دلبندم، آدمی همیشه و در همهحال دستبسته و بیاختیار نیست و همین است که به او اجازه میدهد از لغزشها برکنار بماند و خوبیها را انتخاب کند.