امتیاز
5 / 5.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
11,700

نظر دیگران

نظر شما چیست؟

معرفی کتاب قلب کوچک سپهر

کتاب قلب کوچک سپهر اثر مهناز فتاحی می باشد و انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرده است. «مهناز فتاحی» ماجراهای واقعی فرزندش سپهر را دست مایه نوشتن داستانی قرار داده و رمانی با نام «قلب کوچک سپهر» نوشته است.

این نویسنده، درباره ی موضوع کتاب قلب کوچک سپهر می گوید: «ماجراهای برگرفته از ماجراهای واقعی زندگی فرزند من است که نقص مادرزادی قلب دارد. او 4 بار به دلیل بیماری قلبی جراحی و بیش از 50 بار در بیمارستان بستری شده است.»

«این کتاب، خاطراتی است که در قالب یک رمان روایت شده است و در آن بسیاری از مسائل مستند و واقعی هستند. یکی از ویژگی های کتاب قلب کوچک سپهر، تازگی موضوع و بیان صمیمی اثر است. کتاب برای مخاطب نوجوان نوشته شده؛ اما من فکر می کنم به دلیل این بیان صمیمی، کودکان و بزرگسالان نیز راحت می توانند با آن ارتباط برقرار کنند».

گزیده کتاب قلب کوچک سپهر

روزشماری می کنم. سپهر باید یک هفته دیگر به دنیا بیاید. دکتر دستگاه را روی شکمم می گذارد و سعی می کند صدای ضربان قلب سپهر را بشنود. خودم هم کاملاً گوش می دهم، اما صدای ضربان قلبش به سختی شنیده می شود. از دکتر می پرسم: «دکتر، احساس نمی کنید صدایش نامشخص و ضعیف است؟!» دکتر اخم می کند و می گوید: «نه. خوب است.» ولی خودم حس خوبی ندارم. از خودم می پرسم: «چرا باید صدای قلبش این قدر ضعیف باشد؟» سعی می کنم به دکتر اعتماد کنم، اما دلم راضی نمی شود.
خانم دکتر می گوید: «بیستم برو بستری شو تا بیست ویکم سزارین بشوی.»
معرفی نامه را از دکتر می گیرم. از اتاق دکتر خارج می شوم. همسرم و پسرم، سهیل، در اتاق انتظار نشسته اند. سهیل جلو می آید. با لحن کودکانه اش می گوید: «مامان، بچه خوب است؟» می خندم و می گویم: «آره، خوب است. خوب خوب. چند روز دیگر می رویم بیمارستان، بعد با برادر کوچکت برمی گردیم خانه.» می خندد و دندان های ریز و سفیدش نمایان می شود. خنده اش کمی شادم می کند، اما دلم سخت گرفته است! حس عجیبی دارم.
هوا آفتابی است. از خواب بیدار می شوم. نگاهی به آسمانِ آبی می اندازم. روز بیستم خرداد 1379 است. روی تقویم می نویسم: «خدایا، به امید تو.»
با خودم می گویم: «بهتر است نزدیک شب به بیمارستان بروم. می توانم تا آن وقت پیش سهیل باشم.» می گویند بچه ها به بچه تازه وارد حسودی می کنند. به چهره سهیل نگاه می کنم؛ وقتی فکر می کنم چطور به برادرِ کوچک ترش حسودی می کند خنده ام می گیرد؛ وقتی که می آید و سعی می کند خودش را در بغلم جا بدهد و برادر کوچک تر را از بغلم بیرون بیندازد!
از فکر بیرون می آیم. باید خانه را تمیز کنم. مادرم همیشه می گوید: «آدم وقتی می خواهد جایی برود باید خانه اش تمیز باشد». 

دیویی :
‭8‮فا‬3/62‬
کتابشناسی ملی :
5443613
شابک :
‏‫‭978-600-03-2832-0‬‬
سال نشر :
1398
صفحات کتاب :
138
کنگره :
‏‫PIR8356‭‬ ‭/ت18‏‫‬‮‭ق8 1398

کتاب های مشابه قلب کوچک سپهر