نقل است که گروههای ضدانقلاب، شهدا را با آ بجوش سوزاندهاند. زنده زنده آنها را مُثله کرده و پوست کندهاند و چه و چه؛ ولی شنیدن کی بود مانند دیدن. کتاب راز تاولهای آبجوش حاصل بیش از 30 ساعت مصاحبه با حاج محمود و رفقایش و حدود دو سال پژوهش در اسناد و پرونده های شهدای مظلوم یزد در کردستان است که چشمهای مردم را باز میکند.
خلاصه این دو نفر با پاسدارهایی که به عنوان راهنما همراه ما آمده بودند، به مقر توریور رفتند، لیست را تحویل داده و دوباره دونفری برگشته بودند. صبر نکردند با کاروان مهمات برگردند. چون میخواستند زودتر برسند پیش بچهها. حسن رضا بابایی احساس مسئولیت میکرد؛ چون مسئولیت هر سه روستا زیر نظر او بود و قبل از آمدنمان به این مأموریت، خودش به فرماندهان گفته بود همه میخواهیم با هم باشیم. خلاصه این دو نفر بین راه که برمیگشتند در گردنهای معروف به قاضی باکر (قاضی بَکر یا قاضی بَک)با ضدانقلاب برخورد میکنند و درگیر میشوند. این دو نفر تا آخرین فشنگشان میجنگند و فشنگ اسلحهشان که تمام میشود اسیر میشوند.