کتاب حاضر، یکی از کتابهای مجموعه «مادران» است که به بیان لحظاتی از زندگی مادران شهدا با زبانی ساده و روان می پردازد.
کتاب «مادران؛ شهید جعفرزاده» در کنار راویت زندگی شهید جعفرزاده از زبان مادرش، به زندگی مادر می پردازد.
روسری گلگلی و چادر رنگی پوشیده بودم و با علیخان رفتهبودیم کنار اروندرود. چند ماه بیشتر از ازدواجمان نگذشته بود.با هم لب شط قدم میزدیم که به کشتی لنگرانداختهای رسیدیم. مثل همیشه، کمی با هم توی کشتی گشتیم و جاهای مختلفش را دیدیم. بعد دوباره برگشتیم لب شط. چند دقیقه که گذشت سر و کله چندتا لاتولوت پیدا شد. یکیشان همانطور که به من اشاره میکرد، رو به علیخان گفت:«هی وولک! عجب تکهای بلند کردی؟» علیخان حسابی عصبانی شد و کاسه چشمانش از زور ناراحتی و عصبانیت سرخ شد. من را از آن جا دور کرد. خودش جلو رفت و دعوای مفصلی راه انداخت و گفت:«حواستان به حرف دهانتان باشد؛ این زن من است.»