کتاب صوتی در سکوت حرفهایمان اثری از سیمونا اسپاراکو، نویسندهی ایتالیایی معاصر است. اسپاراکو در این کتاب برندهی جایزهی ادبیِ DeA Planeta (این جایزه در اسپانیا بیش از هفتادسال اعتبار دارد و از سال ۲۰۱۹ در ایتالیا هم برگزار میشود) راوی زندگیِ مادرانی است که در جستوجوی صدایی برای ابراز احساساتِ مادرانهشان هستند، از احساسات مادرانه میگوید و آنچه هر فرزندی در طول زندگی از عشق و علاقه مادر به خود درک میکند و میبیند، روایت میکند. سیمونا اسپاراکو نویسندهی ایتالیایی، زمانی که با کنجکاوی، خبری را دربارهی حادثه آتشسوزی برج گِرنفل لندن در روزنامهها میخواند نمیدانست طرح اولیهی رمان «در سکوتِ حرفهایمان» را در ذهن خلاقش خواهد زد. او داستان مادرانی را در این کتاب صوتی روایت میکند که نیاز دارند برای احساسات مادرانهشان صدایی برای ابراز وجود بیابند. صدایی که در این رمان به وضوح قابل شنیدن است. اسپاراکو که خود مادر دو فرزند است با الهام از شعری تحت عنوان «اولین و آخرین نام» معتقد است اولین نامی که بر زبان میآوریم و آخرین نامی که پیش از مرگ به آن پناه میبریم «مادر» است. حوادث داستان در برلین آلمان میگذرد. کتاب صوتی «در سکوت حرفهایمان» را هدا عربشاهی مترجم، نویسنده و روزنامهنگار از زبان ایتالیایی ترجمه و انتشارات آفتابکاران آن را راهی بازار نشر کرد.
سیمونا اسپاراکو از نوجوانی شروع به نوشتن کرد و اولین داستانش را در دوازده سالگی نوشت. او دانشآموختهی فیلنامهنویسی است و «عشقِ کتاب»، نخستین رمانش، در سال ۲۰۰۹ منتشر شد. از وی آثار دیگری مانند «هیچیک از ما» و «اگر چشمها را ببندم» نیز به انتشار رسیده است. اسپاراکو برای اغلب آثار خود، جوایز ادبیِ بهنامی را از آنِ خود کرده است و کتابهای او به زبانهای بسیاری ترجمه شدهاند. در سکوت حرفهایمان اولین اثر از این نویسنده است که به زبان فارسی برگردانده شده است. کتاب صوتی در سکوت حرفهایمان برای علاقهمندان به آثار ادبی معاصر و طرفدارانِ ادبیات ایتالیا، اثری شنیدنی و جذاب خواهد بود.
آسمان صاف و پوشیده از ستاره است، اما گهگاه پشت مه رقیقی که شهر را نوازش میکند، پنهان میشود. در حالی که تاریکی سعی میکند خودش را روی کلانشهر بگستراند، ساختمانی که با نمای گچی صورتی روشن جلوهای نو گرفته است، آتش میگیرد. بی هیچ علامت اخطاردهندهی قبلی ناگهان شعلهور میشود. از آنجا به فاصلهی چند دقیقه به لایهی بیرونی میرسد و همزمان بهسرعت در چهار طبقهی ساختمان پخش میشود. کاشف به عمل خواهد آمد که اتصالی در یخچال واحدی در طبقهی دوم، واحد 3B، سهخوابهای صدوسی متری، عامل این آتشسوزی بوده است. در آشپزخانه، کفپوش لینولئومیِ طبلهکرده رنگ و رو رفته و قاب شیشهای بزرگ پر از نقاشیها و عکسهای قدیمی دیده میشود و داخل کابینتِ پر از گردوخاک فقط یک بسته بیسکویت تاریخمصرفگذشته و چند بطری نوشیدنی قوی که هنوز کاملاً خالی نشدهاند، وجود دارد. شعلهها تا اتاقخوابها پیش میرود، جایی که تشکها و بالشها با ملافههای کدر روکش شدهاند و بعد به کمدهایی که بوی نفتالین میدهند سرایت میکند و به پتوهای پشمی شطرنجیِ موریانهزده و جعبههای پلاستیکی میرسد و سرانجام به بافت نرم و بهشدت مشتعل پردههای ریونی. دوطبقه بالاتر آلیچه زندگی میکند. در واحدی که آنجا دود هنوز غباری است که انگار تازه پخش شده. اگر بیدار میشد، بو را تشخیص میداد. اگر بیدار میشد حتی اولین زنگ تلفن را میشنید. اما بیستویکسالههایی هستند مثل
آلیچه که شب مثل بچهها در خوابی مرمری غرق میشوند. اغلب خواب میبینند پرواز میکند. چند بار سقوط کرده است. درست در لحظهای که دارد زمین میخورد بدنش از لرزش تکان میخورد. معمولاً بیدار نمیشود، فقط صحنه را عوض میکند و پروازش را از سر میگیرد