کتاب دانه زیر برف داستانی از اینیاتسیو سیلونه و ترجمه مهدی سحابی میباشد و انتشارات امیرکبیر آن را به چاپ رسانده است. این کتاب بخش دوم داستان نان و شراب است که در سال ۱۹۴۰ نوشته شد. نان و شراب حکایت زندگی دهقانان فقیری بود که در ایتالیا زندگی میکردند و بار زندگی سخت و پر مشقتی را بر دوش میکشیدند و این داستان دقیقا از همان نقطهای آغاز میشود که نان و شراب به پایان رسیده است.
داستان در همان دوران حکومت موسولینی رخ میدهد و همان زمانی است که کافونها، دهقانهای فقیر و بیچیز با سختی روزگار میگذراندند و کلیسا هم حمایت خود را از دولت نشان داده بود. در این میان قهرمان داستان تصمیم گرفت برای رهایی کشور کاری کند و تصمیمات او، زندگیاش را متحول کرد.
دن کوریولانو از فرصت مناسبی که دو همکارش کاملاً با خواهران کانیتزا گرم گرفتهاند، استفاده میکند و دن باستیانو را به گوشهای از سالن میکشاند تا با او محرمانه سخن بگوید. با تأسف و لحنی خشک میگوید: این دفعه واقعاً خراب کردی. اگر میخواهی به این بدی از توصیههای من استفاده کنی، به جان خودم که دیگر حمایتت نمیکنم. حرفم را قطع نکن، باستیا، فوراً برایت توضیح میدهم. به تو سفارش کرده بودم که یک نامهٔ تبریک و خوشامد برای دبیر تازه حزب بنویسی. خب. هیچ متوجهای که چه مزخرفاتی برایش نوشتهای؟ واقعاً که خراب کردی.
دن باستیانو با ناراحتی میگوید: همانطور نوشتم که تو گفته بودی. کلمه به کلمه. نه بیشتر و نه کمتر.
چرند نگو. نامهات را با چشم خودم دیدم. حرفم را قطع نکن. دبیر تازه، مردی کرد و چون میدانست که دوست تو هستم، مرا فوراً خواست تا نشانم بدهد. جان من، بیا قبول کن که به کاهدان زدی و بهجای اینکه بنویسی تبریک صمیمانه، دقیقاً نوشتهای تسلیت صمیمانه، آنهم به نمایندگی از طرف همه افراد محلی. نمیدانم متوجه تفاوت این دو تا هستی یا نه؟... .