کتاب متن کامل قصه های بهرنگ نوشته صمد بهرنگی توسط انتشارات پر منتشر شده است. صمد بهرنگی در دوم تیرماه 1318 در محله چرنداب در جنوب بافت قدیمی تبریز در خانواده ای تهیدست چشم به جهان گشود. پدر او عزت و مادرش سارا نام داشتند .صمد دارای دو برادر و سه خواهر بود .
پدرش کارگری فصلی بود که اغلب به شغل زهتابی(آنکه شغلش تابیدن زه و تهیه کردن رشته تافته از روده گوسفند و حیوانات دیگر باشد) زندگی را میگذراند وخرجش همواره بر دخلش تصرف داشت. بعضی اوقات نیز مشک آب به دوش می گرفت و در ایستگاه «وازان» به روس ها و عثمانی ها آب می فروخت. بالاخره فشار زندگی وادارش ساخت تا با فوج بیکارانی که راهی قفقاز و باکو بودند. عازم قفقاز شود. رفت و دیگر باز نگشت.
صمد بهرنگی معلم، منتقد اجتماعی، مترجم، داستاننویس، و محقق در زمینه فولکلور آذربایجانی بود. عمر موثر آثار و افکار صمد بسی فراتر از عمر کوتاه اوست. قصههای او، که بعضأ توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تبلیغ میشدند، نوعی قهرمانگرایی عاری از نفس پرستی را در میان نسل جوان رواج داد.
شب چله بود. ته دریا ماهی پیر دوازده هزارتا از بچهها و نوههایش را دور خودش جمع کرده بود و برای آنها قصه میگفت: «یکی بود یکی نبود. یک ماهیسیاه کوچولو بود که با مادرش در جویباری زندگی میکرد. این جویبار از دیوارههای سنگی کوه، بیرون میزد و ته دره روان میشد».
خانهی ماهیسیاه کوچولو و مادرش پشت سنگ سیاهی بود؛ زیر سقفی از خزه. شبها، دو تایی زیر خزهها میخوابیدند. ماهیسیاه کوچولو حسرت به دلش مانده بود که یک دفعه هم که شده، مهتاب را توی خانهشان ببیند! مادر و بچه، صبح تا شام، دنبال همدیگر میافتادند و گاهی هم قاطی ماهیهای دیگر میشدند و تند تند، تو یک تکه جا، میرفتند و بر میگشتند. این بچه، یکی یک دانه بود، چون از ده هزار تخمی که مادر گذاشته بود، تنها همین یک بچه، سالم در آمده بود.