کتاب شاهرخ نامه روایت داستانی از زندگی کشتیگیر شهید شاهرخ ضرغام کتاب دانیال قاسمیپور است که در انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است.
کتاب شاهرخ نامه، زندگی شهید را از تحولی روحی و معنوی او در دوران قبل از انقلاب اسلامی تا آغاز جنگ تحمیلی روایت میکند. این تحول روحی و معنوی، ریشه در مفاهیم و معارف اسلام دارد و بازگشت به خود و توبه صادقانه را برای هر انسانی که به حقیقت علاقهمند است، به تصویر میکشد. کتاب «شاهرخ نامه» از سه فصل تشکیل شده و سه بخش گشایش نخست، گشایش دوم و خروج هم ضمیمه آن شده است.
شاهرخ ضرغام یک شهید کشتیگیر است که 38 سال بعد از تولد طیب حاجرضایی لات و گردنکلفتِ محله صابونپزخانه تهران، در محله کوکاکولای تهران به دنیا آمد و چندی بعد تبدیل شد به گندهلاتی درشتهیکل و موفرفری که اذیت و آزارش گریبانگیر مردم کوچه و محله بود؛ اما دعای جانسوز مادر و لطف و عنایت حضرت سیدالشهداء سرنوشتی مشابه طیب برایش رقم زد. طیب فدای روح الله شد و شاهرخ هم فدای راه روح الله شد.
شاهرخ با نام شناسنامهای ابوالفضل در اول دیماه سال 1328 در محله نبرد در شرق تهران متولد شد. روحیه سرکشی و نافرمانی در لوطیگری و با معرفت بودنش در هم تنیده بود. زمانی که انقلاب اسلامی پیروز شد در ایام محرم که یک «تلنگر» زندگی بسیاری از انسانها را متحول میکند، یکی از تلنگرها توسط مرحوم حاجآقا مجتبیتهرانی به شهید شاهرخ زده شد و بعد از این جلسات متحول شد و همراه مادر پیر و برادرش به پابوسی امامرضا (ع) رفت و توبه کرد. در بحبوحه انقلاب او در پاکسازیها نقش داشت و با شروع غائله کردستان وقتی حضرت امام (ره) فرمودند: به یاری پاسداران در کردستان بروید، دیگر سر از پا نمیشناخت. به پاوه و سرپلذهاب و بعد به سمت سوسنگرد میرود. در همان روزهای اول جنگ قبل از همه پا به عرصه گذاشت. آوازه شهامتش به گوش بزرگانی همچون شهید چمران و سیدمجتبی هاشمی فرمانده گروه مجاهدین اسلام رسیده بود و به توصیه شهید چمران به آبادان رفته و به شهید هاشمی فرمانده جنگهای نامنظم فداییان اسلام میپیوندد و سرانجام در 17 آذر 1359 به شهادت میرسد.
علاوه بر نسخه الکترونیک و صوتی امکان خرید نسخه چاپی کتاب در فراکتاب وجود دارد.
همه میخندند. شاهرخ بدجوری شرمنده شده. نه که برایش خیط شدن در جمع مهم باشد، این نه. با همه رفیق است و اگر هم کسی زیادی بلند بخندد، هیکلش برای ساکت کردنش کافی است. از برخورد مربی شرمنده شده. از اینکه او را آنقدر آدم دیده که از خودش بپرسد کجا بودی و چرا دیر آمدی. که فرض نکرده و حکم خودش را تنهایی نبریده. مثل تمام معلمهایش. مثل همانی که بین همه فرق میگذاشت و آخر یک روز دیوانهاش کرد. این که دیر کرده و حالا تنبیه در راهش است؛ اما باز این قدر حالش خوب است و حس میکند کسی است، اسم دارد، حرمت دارد، این شرمندهاش کرده و چشمهایش را کمی، کمی اشکین..
نسخه الکترونیک و صوتی این کتاب را در نرم افزار فراکتاب دانلود کنید و یا به صورت آنلاین بشنوید یا بخوانید.