خاطرات کتاب رقص روی یک پا از زمان کودکی تا آزادی اسماعیل یکتای لنگرودی است که مسایلی از جمله خاطرات کودکی، جنگ و جبهه، لحظه های اسارت و... را شامل می شود. یکتای لنگرودی در میدان مین روی مین ضد نفر رفته و پای چپشان قطع می شود و بعد اسیر شده و دو سال و نیم در اسارت به سر می برند. فرهنگ ایثار و مقاومت باید میان نسل امروز و فردا احیا و ترویج شود.
بر خلاف خیلی از بچه های هم سن و سالم، دوست داشتم تابستا نها به جای اینکه توی محله پرسه بزنم، کار کنم. از آخرین روزهای مدرسه به جان مادرم می افتادم که برایم آلاسکا درست کند. وقتی آلاسکا درست میشد، سفارش میکرد که: «اسماعیل هرجا میری، انزلی محله نرو. » نگرانی مادر بی دلیل نبود؛ در «انزلی محله » بچه های کم سن وسال، سیگار به دست گوشه ای جمع می شدند و به قول خودشان پاتوق می کردند و اگر غریبه ای رد میشد، طوری نگاهش می کردند که انگار محله ارث پدرشان است.
نگاهشان که می کردی، دعوایی راه می انداختند که بیا و ببین. اما میان همین ها هم می شد بچه های خوبی را پیدا کرد و با آن ها رفیق شد. از همان نخستین روزهای تابستان، یخدان را برمی داشتم و آلاسکاها را داخلش می ریختم و از محله خودمان راه می افتادم و برای اینکه تنها نباشم سراغ چند نفر از بچه ها می رفتم و آن ها را با خودم همراه می کردم تا اگر دعوا شد کم نیاوریم.