کتاب سید لری نوشته صدیقه شاهسون و منتشر شده در انتشارات جمکران است. کتاب سید لری زندگی نامه دو شهید دفاع مقدس به نامهای سیدمحمد و سیدعلی هاشمی را روایت میکند که نسبت پدر و فرزندی داشتهاند.
سیدمحمد هاشمی پیرمرد ترک زبان و اهل روستای گرگین بیجار، بعد از شهادت پسرش سیدعلی از اولین شهدای پاسدار کردستان کشاورزی را رها کرده و به همراه همسرش مریم و دیگر فرزندانش راهی قم میشود. بعد از سکونت در قم در پایگاه بسیج طفلان مسلم نیروگاه قم عضو شده و به جبهه اعزام میشود. حضورش در جبهه باعث دلگرمی رزمنده هاست. سیدمحمدهاشمی در میان رزمندگان به صبوری، خندهرویی و عبادت و خوشرویی زبانزد بود.
در تمام مدت حضور در جبهه حرفی از فرزند شهیدش نمیزند و در پاسخ به سوالِ اهل کجایی میگفت: سیدلردنم یعنی از سادات هستم. وقتی احوالش را جویا میشدند میگفت: قربان اولوم یعنی فدای تو بشوم.
آنقدر تو دار و کم حرف است که فرماندهان به او مشکوک میشوند و برای شناسایی هویت واقعی سید او را در قم و در زمان مرخصی تعقیب میکنند تا مطمئن بشوند نفوذی دشمن نیست. این سید بزرگوار در جزیره مجنون مجروح و به شهادت میرسد و به خاطر عقب نشینی رزمندگان از منطقه پیکرش مهمان جزیره مجنون میشود و بعد از 13 سال و 5 ماه پیکر مطهرش بازمیگردد.
سه روز است به دنیا آمده است؛ با ذوق کنارش مینشینم. انگشتم را لای انگشتان کوچکش میگذارم، دستش را مشت میکند و انگشتم را سفت میچسبد. سید علی برای همه ما خیلی عزیز است؛ بعد از چند پسر مادر که دنیا نیامده، از دنیا رفتند، حالا خدا او را برای ما زنده نگه داشته است.
زن عموی بابا و قابلهای که سید علی را به دنیا آوردهاند هم کنار مادر و بچه نشستهاند. اصرار دارم که بچه را بغل من بدهند. دائم قد کوچکم را راست میکنم و برای سید علی آغوش باز میکنم. انقدر پاپی شان میشوم تا راضی میشوند. سید علی را میگذارند در آغوشم.
بچه به بغل سر پا میایستم و حسابی ذوق میکنم. انگار دنیا را به من دادهاند! با شوق توی اتاق راه میافتم که ناگهان نمیدانم چه میشود که سید علی از روی شانهام سر میخورد و از پشت سرم، محکم روی زمین میافتد! یک لحظه قلبم میایستد!
نظر دیگران //= $contentName ?>
خاطرات کتاب ناب و بی نظیر بود....