امتیاز
5 / 0.0
خرید الکترونیکی (TEXT)
مطالعه در اپلیکیشن فراکتاب
ت 15,000
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب پاییز لاینه

کتاب پاییز لاینه داستان بهاران، دختری دانشجوست که در آلمان مشغول به تحصیل است. او که به دلیل شکستگی پا تحت عمل جراحی قرار گرفته و در بیمارستان بستری است، با مردی ایرانی بنام سیاوش آشنا می‌شود که مبتلا به سرطان بوده و برای مداوا به آلمان آمده و این آشنایی سرآغاز عشقی عمیق بین آن دو می‌شود. سیاوش بزودی عازم ایران است و این برای بهاران که به بودن با او تنها در مدت چند روز عادت کرده، چندان خوشایند نیست. داستان با بازگشت بهاران به ایران ادامه پیدا می کند...

گزیده کتاب پاییز لاینه

دستانش را در جیب کاپشن فرو کرد و همانطور که نگاهش به مقابل بود، گفت:  "باور نمی کردم یه روز دوباره تو رو ببینم، روزی که در آلمان با هم خداحافظی کردیم، گفتم به امید دیدار در وطن، اما برام سخت بود که به این جمله امیدی داشته باشم. خودمو دلخوش می کردم، ولی... ولی الان تو اینجایی، کنار من!"

- " خب هیچکس از آینده خبر نداره،  روزگار خیلی وقتا کارایی میکنه که آدم باورش نمیشه!"

- " درسته، واقعا همینطوره"

حرفهایش جهت دیگری در رابطه ما بخود گرفته بود. خیلی زود به میدان رسیدیم. در حاشیه پیاده رو ایستادیم. پرسید:  "خب، کدوم کوچه؟"

- "دور نیست، همین اولین خیابون دست چپ!"

و باز در ادامه خواهیم خواند:

براه افتادیم. با اینکه هنوز سر صبح بود، ولی اغلب کافه ها شلوغ بودند. زندگی در این خیابان همیشه در جریان است. چه صبح زود باشد، چه شب دیروقت. چه روز تعطیل، چه وسط هفته.

در یکی از کافه های پر رفت و آمد، به دیدن یک میز خالی کنار پنجره، به یکدیگر نگاه کردیم و سری تکان دادیم. وقتی روی صندلی نشستم، نفسی از سر راحتی کشیدم و شال و کلاهم را برداشتم و روی صندلی خالی کنارم گذاشتم. او نیز شال گردنش را باز کرد و سپس دستکش‌ها و بارانی اش را درآورد. فضای گرم و مطبوع کافه، دلنشین بود. نگاهش کردم. چشمان روشنش جذابیت چهره اش را دو چندان می کرد. نمی توانستم صورتش را بدون آن کلاه تجسم کنم...

.

.

.


همانطور که وافل را از وسط نصف می کردم، با خنده گفتم: " اسم عطرتون چیه؟"

- "چطور؟"

- "همینطوری!"

- "شاید اذیتتون می کنه؟"

- " نه، باور کنین همینطوری پرسیدم"

- "این یه عطر قدیمیه. خیلی قدیمی. از زمان نوجوونیم‌، پدرم استفاده می کرد. نمی دونم چرامنم شدم طرفدارش. اسمش آرامیسه. دیگه به ندرت میشه اصلشو پیدا کرد."

- "آها! نشنیده بودم"

- "حق دارین. دیگه الان کمتر جوونی اسمشو شنیده باشه"



صفحات کتاب :
132
کنگره :
PIR۸۳۴۱‬‬
دیویی :
۸‮فا‬۳/۶۲
کتابشناسی ملی :
8736266
شابک :
978-622-266-526-5
سال نشر :
1401

کتاب های مشابه پاییز لاینه