کتاب خاطرات سفر به دیار غرب، خاطراتی از دهه سی تا هشتاد pdf

امتیاز
5 / 4.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
63,000

نظر دیگران

نظر شما چیست؟

معرفی کتاب خاطرات سفر به دیار غرب، خاطراتی از دهه سی تا هشتاد

کتاب خاطرات سفر به دیار غرب، خاطراتی از دهه سی تا هشتاد، خاطرات سفر نگارنده به امریکا و اروپا جهت تحصیلات تکمیلی و گردشگری و همچنین گزیده ای از خاطرات دوران کودکی تا بازنشستگی از دهۀ سی تا هشتاد هجری شمسی است. امیدست حوادث و وقایع و تجربیات تلخ و شیرین حاصل از آن ها توشۀ راهی و سوغات ارزنده ای از فرنگ برای خوانندۀ گرامی باشد.

تلاش نگارنده بر این بوده که مطالب حتّی الامکان با صداقت و راستی و درستی و به دور از هرگونه بزرگنمایی_ کوچکنمایی و یا تعصّبی خاص و در کمال بی طرفی نوشته شود و خواننده خود به ارزیابی وقایع اتفاقیّه بپردازد و از خواندن این خاطرات لذّت بایسته و شایسته را ببرد.

گزیده کتاب خاطرات سفر به دیار غرب، خاطراتی از دهه سی تا هشتاد

در تابستانی گرم و مطبوع، دوشنبه دوم مرداد 1329 برابر با 24 جولای 1950 میلادی در خانه ای بسیار بزرگ واقع در خیابان منصور تبریز به این دنیا چشم گشودم. خانه ای با حوض گرد و سنگی در وسط حیاطی بزرگ  که انتهای جنوبی اش را باغی از انواع درختان میوه تشکیل می داد که با پرچین چوبی از حیاط جدا می شد. در خانواده ای مرفه و مهم تر از آن، با محبّت و مهربان و صادق و با ایمان و با عواطف و پیوند های خانوادگی و زناشویی مستحکم و پایدار ویژۀ آن زمان. پدرم تاجر معتبری بود که به تجارت اجناس خرازی مانند ساعت رومیزی، چتر، فلاکس، مداد، سنجاق قفلی و ته گرد و دکمۀ قابلمه ای و.. مشغول بود و گاهی به  واردات کالا از شوروی سابق و ترکیه هم اهتمام داشت و به استانبول برای تجارت، سفر می کرد. برادر بزرگم کاظم که او را داداش صدا می کردیم تعریف می کرد که پدر، یک کارخانۀ چوب بری هم تاسیس کرده بود ولی موفقیت چندانی حاصل نشده بود و در کارخانۀ چرمسازی خسروی نیز مشارکت و سهامدار بود. همچنین ایشان تعریف می کرد که پیش از خانۀ خیابان منصور در یک باغ مسکونی بسیار بزرگ تر در محلۀ ششگلان زندگی می کردیم که گویا از یکی از شاهزادگان خریداری شده بود و درختان میوۀ زیادی داشت به طوری که هر کدام از خاله های مهربانم یکی از آن ها را به نام خود سند مالکیت زده بود یعنی که هیچکس حق نداشت جز خودشان میوه های آن را دست بزند! در حوض خانه نیز ماهی های حوض زیادی پرورش می یافت و برخی مغازه داران همسایه می آمدند و آن ها را به عنوان ماهی تنگ شب عید صید می کردند و رایگان می بردند. نهر آبی هم از زیر دیوار باغ وارد می شد و کل باغ را آبیاری می کرد و یک بار از داخل همین نهر دزدی شبانه وارد شده و اموالی را سرقت کرده بود و همین حادثه موجب شده بود که مادرم نگران شود و از پدرم بخواهد به منزل امن تر و کوچک تری که اداره اش هم راحت تر باشد نقل مکان کنیم و این چنین شد که آمدیم به خیابان منصور...

کنگره :
CT۱۸۸۸
دیویی :
۹۲۰/۰۵۵‬
کتابشناسی ملی :
9115123
شابک :
9786222929886
سال نشر :
1401
صفحات کتاب :
233

کتاب های مشابه خاطرات سفر به دیار غرب، خاطراتی از دهه سی تا هشتاد