نظر شما چیست؟
گزیده کتاب:
صدای کرنا قطع شد و همه سمتِ هَشتی برگشتند. پاکار چشم تنگ کرد توی هَشتی. اول کدخدا و عباس آمدند. «خدا رو شُکر. بالاخره اومدن!» پشت سرشان چند نفر دیگر هم آمدند. چُلیچه ‏ای‏ها بودند. مُصَیّب جلوتر از بقیه حرکت می‏کرد. نادر دعوتش کرده بود. چوب‏باز ماهری بود.

نادر سر شب گفته بود:«امشب باید تلافیِ شب عروسی عباس رو دربیارم.» و پاهایش را نشان داده بود که خیلی خوب پارچه ‏پیچ کرده بود. شب ِعروسی عباس، مُصَیب پَروپای نادر را قلم کرده بود.
کنگره :
‏‫PIR۸۳۴۸‭‬ ‭/ل۶۷۵۲‏‫‬‮‭گ۴ ۱۳۹۷
دیویی :
۸‮فا‬۳/۶۲
کتابشناسی ملی :
5148916
شابک :
978-600-03-2235-9
سال نشر :
1397
صفحات کتاب :
162

کتاب های مشابه گرنوشته