امتیاز
5 / 5.0
مشاهده نمونه
خرید
25,500
25%
19,125
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
36,000

نظر دیگران

نظر شما چیست؟

معرفی کتاب شلاق های بی درد

کتاب شلاق های بی درد، خودنوشته‌ای از اسارت هادی هاشمی آزاده سرافراز هشت سال جنگ تحمیلی است که توسط انتشارات ستاره‌ها منتشر شده است. هادی هاشمی تلاش کرده است تا با نگاشتن این کتاب دین خود را به اسرای عزیز و اسیران گرانقدری که به خاطر شدت شکنجه در اسارت به مقام رفیع شهادت رسیده‌اند، ادا کند

این داستان راجع به اسارت و آنچه در شرایط خاص آنجا گذشت است. تمام خاطرات داستان واقعی هستند که در قالب زبان رمان که زبانی جذاب و گیرا است بیان شده است. بیشتر شخصیت‌های این داستان، واقعی هستند، مگر افسران و سربازان عراقی که به مرور زمان، نویسنده نامشان را از یاد برده‌ااست. 

از آنجا که بیان ادامۀ داستان در یک جلد، قطعاً موجبات خستگی و ملالی خوانندگان را فراهم می‌کرد، نویسنده بر آن شد تا بقیۀ ماجرا را که شامل شکنجه‌ها، نوع زندگی اسارت، آشنایی با مردان عجیب و اولیای الهی، تعلیم و تربیت و تزکیه، راه‌های ارتباط مخفی با ایران و فرارهای ناموفق  بوده است،  را در جلدهای بعدی بیان نماید .

گزیده کتاب شلاق های بی درد

فریادهای دل‌خراش و ناله‌های بلند، از دالان‌های تو در تو و مخوف ساختمان بازجویی بیرون می‌آمد و در تاریکی محوطه‌ی پادگان، محو می‌شد. تازه واردانی با دست‌های بسته و تن هایی کوفته، به همراهی چند نگهبان مسلح از میان سیاهی شب پدیدار می شدند و با هر گام، به ساختمان سفید بازجویی نزدیک. فریادها پیشاپیش به استقبال تازه واردان می‌آمدند و بر آن‌ها پیغام درد می‌دادند.

ناله‌ها، فرمان آماده‌باش بودند آن گاه که اوج می‌گرفتند و به یک باره خاموش می‌شدند. خلیهم خلیهم این صدای نگهبان ساختمان بود که تازه واردان را امر به نشستن مقابل راهرو و بازجویی می‌نمود. راهرویی که با چند پله‌ی چوبی به اتاق‌های زیرزمین منتهی می‌شد. اسرا یکایک بر زمین نشستند و دل به لحظات پر اضطراب خویش سپردند. یوسف بیش از بقیه نگران بود. دانسته‌های او از جنگ، مراحل عملیات و راهکارها و اندیشه‌ی برخورد با بازجوهای زبده‌ی دشمن، بر اضطرابش می‌افزود. دیری نپایید که چند کماندوی بلند قامت برای تحویل آنان از پله‌ها بالا آمدند و پشت به نور ساختمان، مقابل آن‌ها ایستادند و با نگاه‌های ملامتگرشان به خسته‌گان، خوش آمد گفتند.

عواد پیش آمد و با چشمان ریزش چهره‌ی تک تک افراد را ورانداز کرد. حالتی عجیب داشت و نرم و سبک راه می‌رفت. تو گویی پیکر لاغر و بلندش در حالتی از بی‌وزنی جابجا می شد. سر شانه‌های تکیده و خمیده‌اش، مانند اهریمنی خسته، به آهنگی موزون تکان می‌خورد آن گاه که قدم برمی‌داشت و باز می‌ایستاد و نگاه تیزش به تانی، از چهره‌ها می‌گذراند. در نگاهش شرارت و شیطنت موج می‌زد.

صفحات کتاب :
108
کنگره :
‏‫‬‭DSR۱۶۲۹/ھ۲۵آ۳ ۱۳۸۷
دیویی :
955/0843092
کتابشناسی ملی :
1509593
شابک :
‫‬‭978-600-5146-27-1‬
سال نشر :
1387

کتاب های مشابه شلاق های بی درد