کتاب علویه نرگس نوشتۀ خدیجه بازون، روایت حوادث روزهای آغازین جنگ تحمیلی در خرمشهر و حال و روز مردم جنگ زده است. شخصیت های این داستان و سرگذشت آن ها ساخته ی ذهن نویسنده است.
کتاب علویه نرگس نوشتۀ خدیجه بازون است که در سال 1397 در 372 صفحه به همت انتشارات ستارهها، به چاپ رسیده است. این اثر روایتگر روزهای آغازین جنگ تحمیلی در خرمشهر است و حال و روز مردم جنگزدۀ آن دیار را بیان میدارد. نویسنده، اثر پیش رو را ادای دینی به دختران و زنان این سرزمین میداند. این کتاب، از دختران و زنانی مینویسد که اگرچه در خط مقدم نبوده و سلاحی به دست نگرفتهاند، اما به گونهای دیگر و در خاکریزی متفاوت در برابر دشمن بعثی ایستادند و آنچه داشتند را در طبق اخلاص گذاشتند. این اثر در ده فصل تنظیم شده است که شامل موارد زیر است:
• مردم صاف و ساده
• جنگ دو روزه
• دختر گمشده
• خرابه و قصر
• هتل
• اتاق ۵
• خانۀ خالی
• جایی دور
• به سوی روشنی
• مردها و سرنوشتها
تاکنون جنگ و حال و روز مردم در این شرایط، سوژه و موضوع بسیاری از کتابها بوده است. از گزارشات و اخبار گرفته تا رمان، خاطرات و ... . اما علویه نرگس نگاهی متفاوت به جنگ دارد. شخصیتهای این کتاب و سرگذشت آنان در طول داستان، همگی از تخیل نویسنده نشأت میگیرند. همانطور که اشاره کردیم، این اثر ادای دینی است به زنان و دخترانی که با وجود اینکه در خط مقدم جبهه نبودهاند، اما به شکلی متفاوت، در برابر دشمن ایستادند و برای این خاک و بوم، از جان مایه گذاشتند. در حقیقت، نگارنده در همان صفحۀ ابتدایی کتاب، تکلیف خود را با مخاطب روشن میکند و پیشاپیش میگوید که قصد دارد از فداکانی، ایثار و رشادت بانوانی بنویسد که مقابل دشمن ایستادند و سهم عمدهای در دفاع و آزادسازی شهرشان خرمشهر داشتهاند.
علویه نرگس، که عنوان کتاب نیز از نام او الهام گرفته شده است، شخصیت اول داستان است. او پرستاری است که در بحبوحۀ جنگ به بیمارستانی در خرمشهر میرود تا به مداوای مجروحان جنگی بپردازد که در مقابل نخستین حملات بعثیها هاج و واج مانده و به نوعی غافلگیر شدهاند. رمان، شروع بسیار خوب و محکمی دارد که داستانی تاریخی با محوریت مقاومت را نوید میدهد. « قبل از ظهر 31 شهریور ۱۳۵۹ صدایی در خیابان نقدی خرمشهر پیچید و انعکاس آن انگار تمام جماعتی را که در بازار بودند، سحر کرد». توضیحات و فضاسازی نویسنده در برخی از قسمتهای این کتاب، آنچنان طبیعی و ملموس بیان شده است که گویی مخاطب خود را در وسط بازار خرمشهر میبیند.
یکی از پاراگرافهای بهیادماندنی کتاب در همان صفحات آغازین داستان شکل میگیرد؛ درست هنگامی که صدای مهیب اولین انفجار خمپارهاندازهای بعثیها در خرمشهر میپیچد. خدیجه بازون با نگاه زنانۀ خود مثل یک فیلمبردار صحنههای آغازین یورش عراق به خرمشهر و شروع جنگ تحمیلی را ثبت کرده است: «ماهی بزرگی که در دست زن ماهیفروش بود، با چشمان خیره و ثابت به سحرشدگان میمانست ...» یا «صدای آژیر که در خیابان نقدی توی بازار پیچیده بود، کم و کمتر میشد ...» یا «مردی میوهفروش، میان سیبهای سبزپوش شده روی زمین، مانند مجسمهای خمیده به نظر میرسید ...».
اگرچه داستان حاضر رنگوبویی اقلیمی دارد، اما نویسنده چندان سعی نداشته در بیان دیالوگها از لهجه و تکلیهکلامهای خوزستانی استفاده کند. زیرا اگر این کار را میکرد، بدون تردید بومی بودن این اثر بیش از پیش نمایان میشد. بخشی از این روایت زیبا را در کتاب میخوانیم که «.. لحنش محبتآمیز بود. فارسی را با لهجۀ جنوبی حرف میزد...». درست همینجاست که این پرسش در ذهن مخاطن جان میگیرد که وقتی تمام قصه در خوزستان میگذرد، نیازی نیست که نویسنده این موضوع را به مخاطب متذکر شود و مگر سایر کاراکترهای داستان به چه زبانی به غیر از جنوبی حرف میزنند؟
نویسنده در این اثر، تمام همت خود را به کار بسته است تا به نقش ماندگار زنان خوزستانی در دفاع از شهر و مردمانش اشارهای عمیق داشته باشد و رشادتها و تلاش آنان را در جنگ، کمتر از مردان مبارز و بومی آن دیار نشان ندهد.
مردم صاف و ساده
جنگ دو روزه
دختر گمشده
خرابه و قصر
هتل
اتاق ۵
خانۀ خالی
جایی دور
به سوی روشنی
مردها و سرنوشت ها
امکان خرید نسخۀ الکترونیک و چاپی کتاب علویه نرگس از انتشارات ستارهها در فروشگاه اینترنتی فراکتاب فراهم است. شما میتوانید آن را از طریق سایت یا نرمافزار فراکتاب خریداری کنید و از خواندن آن لذت ببرید. علاوه بر این، نسخۀ چاپی این اثر با تخفیف در اختیار دوستداران آن قرار گرفته است تا مخاطبان امکان دسترسی راحتتر به آن را پیدا کرده و از آن خواندن آن لذت ببرند.
یکی از سربازها با تمسخر گفت: «آره. ما مرد نیستیم. شما که مرد هستین، برین بجنگین!» زهرا نگاه تحقیرآمیزی به او کرد و سری تکان داد و گفت: «ای اشباه مرد.» این جمله را با لحن دردناکی به زبان آورد. به نظر نرسید کسی معنی آن را متوجه شده باشد؛ اما از لحنی که ادا شد، انگار حس کردند یک حرف معمولی نیست. یکدفعه سکوت عجیبی برقرار شد. علویه نرگس جرئت نکرد حرفی بزند؛ فقط با احتیاط دست زهرا را کشید ...
سکوت و آرامش شب جای خود را به صدای انفجارها و نگرانی و ترس داده بود. صدای رفتوآمد و صحبت همسایهها از توی کوچه شنیده میشد. همه در حال خبر گرفتن و خبر دادن بودند. کشیده شدن دمپاییها و به هم خوردن درها و حرف زدنهایی که گاه بلند و گاه نجواگونه بود، خبر از بیداری خانهها میداد. نگرانی، خواب را از چشمها گرفته بود. این نگرانی نه فقط از صدای درگیری و انفجارها، بلکه تا اندازۀ زیادی، ناشی از بیخبری از اوضاع بود. بچهای یکریز گریه میکرد. صدای اذان بلند شد و سادات برای وضو گرفتن کنار حوض رفتند. صدای گریۀ بچه قطع شد. علویه شیرینه گفت:
- به گمونم از حال رفت.
- بچۀ اقوام شریفه ایناست.
- خدا به دادِ دل مادرهاشون برسه. اگه جای ام جاسم بودم، با دعوا هم که شده، میآوردمشون خونه. تا صبح، دم در بیمارستان منتظر باشی! خدایا توبه توبه توبه! خدایا توبه!
جهت دانلود کتاب علویه نرگس، میتوانید با نصب اپلیکیشن فراکتاب نسخۀ الکترونیکی این کتاب را دانلود و مطالعه کنید. این کتاب با قیمت مناسب در فروشگاه اینترنتی فراکتاب موجود است. به خاطر داشته باشید که تنها با نصب اپلیکیشن فراکتاب، خرید و دانلود نسخۀ الکترونیک این کتاب برایتان میسر خواهد بود.
مشخصات رمان علویه نرگس در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | ستاره ها |
نویسنده: | خدیجه بازون |
تعداد صفحه: | 372 |
موضوع: | رمان ایرانی با موضوع دفاع مقدس |
قالب: | الکترونیک و چاپی |
مش
نظر دیگران //= $contentName ?>
واقعا عالیه🙂❤️...
بسیار عالی...