کتاب تبسمهای جبهه، اثر حمید داودآبادی؛ به روایت خاطرات باحال و قشنگ بچههای جبهه و جنگ میپردازد، خاطراتی که سربازان ایرانی در طول سالهای جنگ داشتهاند.
بعضی یادبودها، نثری طنز گونه دارند. در این کتاب نیز، به ابعادی از ایثار و از خودگذشتگی، تهذیب نفس و تقوای بسیجیان و رزمندگان ایرانی اشاره شده و حال و هوای حاکم بر جبهههای جنگ از زبان برخی از آنان توصیف شده است.
رابطهی نمازشب با ظرف شستن
تابستان 1362 - سرپل ذهاب
پادگان ابوذر
"نادر محمدی" از بچههایی بود که نماز شبش ترک نمیشد؛ ولی سعی میکرد کسی متوجه نشود. در عین حال اعتقاد سختی داشت به اینکه:
- کسی که نماز شب میخواند، باید از همه لحاظ خود را در اختیار خدا قرار دهد و سر بر فرمان او باشد و نماز شب در کارهای یومیهاش اثر مثبت داشته باشد.
بعضی از بچهها بودند که بهقول خودشان با تیز بازی، از زیر کار در رویی میکردند و هنگامی که نوبت شستن ظرف غذای دستهی سی چهل نفری به آنها میرسید، به بهانهای جیم میشدند و خواه ناخواه بار این مسئله میافتاد بر دوش عدهای از نیروهای مخلص که در اینگونه مواقع همیشه داوطلب بودند و بدون هیچ ادعا و یا کلامی، کارهای دیگران را هم بر عهده میگرفتند.
بعضی شبها که نادر برای خواندن نمازشب میرفت، چراغ قوهای همراه میبرد و میرفت سراغ کسانی که به قول خودشان خیلی تیز بودند و در آن نیمهشب، مشغول خواندن نماز شب. جلوی دیگران، نور چراغ را به صورت آنها میانداخت و خیلی صریح و تند میگفت:
- بیخودی برای خدا خالی نبند... کی گفته از زیر شستن ظرف غذای خودت و دیگران در بری و بیایی نماز شب بخونی؟ جمعش کن بینم. فردا حالترو میگیرم. صبح که میشد، نادر با همان صراحت، سر سفره، جلوی همهی نیروها فریاد میزد:
ـ آی بچهها ... برادر فلانی که از زیر کار درمیره و میذاره ظرف غذاشرو شما بشورید و محل استراحترو جارو کنید و همهی کارهای دیگر رو شما انجام بدید، شبها خیلی مخلص میشه و میره نمازشب میخونه و کلی برای خدا خالی میبنده.
اینجا بود که طرف از خجالت آب میشد و از آن به بعد از تیزبازیِ گذشته خبری نبود و زودتر از بقیه داوطلب میشد برای شستن ظروف غذا. البته همین مسئله بعدها شد نقل کلام و شوخی بچهها و نادر با همان بچهها خودمانی و دوست جدا ناشدنی میشد.. .