امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
5,850
خرید
9,000
25%
6,750
نظر شما چیست؟
دوران کودکی و نوجوانی و جوانی ام، در یکی از شهرهای مرزی ایران و عراق به نام سرپل ذهاب سپری شده است.

در کودکی و نوجوانی، پُر شر و شور بودم. با بچه های محل و مدرسه، دائم دنبال بازی و دعوا و کشتی بودیم. منتظر بودیم زنگ تفریح را بزنند تا بریزیم توی حیاط خاکی مدرسه و کشتی بگیریم.

حتی توی کلاس حریف ها مشخص می شدند که در حیاط وقت تلف نشود! من همیشه پای ثابت کشتی های توی حیاط مدرسه بودم.

اسم کوچه ما، عزیزی بود. عزیزی، شهردار سرپل ذهاب بود که اهل محل قبولش داشتند. بعد از انقلاب، دزدکی روی تابلویی نوشتم تختی و اسم کوچه را عوض کردم.

احمد پسرش بود. هم سن و سال بودیم. بین خانۀ ما و آن ها، تنها یک خانه فاصله داشت. جثۀ کوچکی داشت. بارها دعوایمان شده بود و کتکش زده بودم ...
صفحات کتاب :
136
کنگره :
‏‫‬DSR1629‭/م82‏‫‬‮‭د9 1394
دیویی :
955/0843092‬‬
کتابشناسی ملی :
3975552
شابک :
978-600-03-0200-9
سال نشر :
1394
شابک دیجیتال :
978-600-03-2698-2

کتاب های مشابه بچه های کوهستان