کتاب «سه راه سرگردون»، یک رمان سیاسی اجتماعی است که دغدغهها و مسائل روز جامعه را مورد توجه قرار میدهد. رضا رسولی نویسندهای است که به واسطه سالها کار در مناسبات اداری کتاب «سه راه سرگردون» را نوشته است. نویسنده در این رمان به فساد دستگاه اداری پرداخته و سعی کرده از کلیشههای رایج در فضای ادبیات داستانی پرهیز کند و خواننده را در یک موقعیت جدید قرار دهد. رمان «سه راه سرگردون» رمان روزگار ما است و این نویسنده با دغدغهای که در مسائل اجتماعی دارد، سراغ موضوعی رفته که خواننده را جذب کند. این رمان، روایت زندگی مدیر رسانهای است که ناخواسته درگیر یک پروندهی فساد اقتصادی در سطح کلان امنیت ملی میشود...
کیان، سنگینی نگاه ها را حس میکرد. فقط نمیدانست که تبریک میگویند یا شماتتش میکنند. انگار چشمها، محاصرهاش کرده بودند. هر چشم به اندازهی یک آدم! تا کیان نگاهشان میکرد، رو بر میگرداندند و خود را مشغول غذا خوردن نشان میدادند. از همه مضحکتر، لبخند احمقانهی پیش خدمتهایی بود که با لباس فراک سفید و سیاه و پاییون زشت زرشکی، چهار گوشهی سالن، ایستاده بودند.
انگار کسی نبود که حتی یک لبخند واقعی به او بزند. نگاه، فقط نگاه بود که جولان میداد.
صادقی که آمد کنار میز، انگار درها به روی نگاهها بسته شد. صادقی برگهای دست مال کاغذی برداشت و دستهایش را خشک کرد.
- چیزی سفارش دادید؟
- بنشینید خانم صادقی، چرا ایستادید؟
- خانم صادقی... آقای مهندس؟
- ببخشید الهه خانم، بفرمایید خواهش میکنم!
البته از لحظهای که توی محضر شناسنامهی الهه را دیده بود و متوجه شده بود اسمش اقدس صادقی است، خیلی به زبانش نمی چرخید که بخواهد بگوید الهه. صادقی گفته بود اقدس را دوست دارد و به انتخاب پدر و مادرش احترام می گذارد، ولی الهه قشنگتر است و خودش برای خودش انتخاب کرده.
- کجایی آقا کیان؟ به چی فکر میکنی؟
کیان، صورت خود را به لبخند نشاند و منو را داد به الهه.
- شما اوّل!
- نه خیر، اول آقامون.
هنوز یک ساعت از امضای سند عقد انقطاع نمیگذشت و کیان شده بود آقای الهه خانم. وقتی سند را امضا کرده بود و از پلههای محضر آمده بود پایین، نمی دانست خوشحال است یا ناراحت. باید بخندد یا گریه کند. روی هواست یا زمین. فقط مثل یک تکه گوشت لَخت، خودش را به هوای آزاد رسانده بود.