کتاب «بادبادکها» نوشته وجیهه علیاکبری سامانی است و در انتشارات عهد مانا به چاپ رسیده است؛ این کتاب مخاطب را با دغدغههای حسی زندگی یک نوجوان درگیر میکند.
کتاب «بادبادکها» روایتی از تنهایی و سکوت و فقرعاطفی یک خانواده به ظاهر مرفه و امروزی جامعه ماست که در اثر تهاجم فرهنگی و فقدان معنویت، دچار نوعی پوچی و بیهویتی شدهاند تا جاییکه به مرز فروپاشی و جدایی میرسند. مادر خانواده قصد دارد بچهها را بهطور غیرقانونی از مرز خارج کند و به خانواده خود در آن سوی آبها ملحق شود، درحالیکه شناختی از فرزندانش و خواستههای آنها ندارد و نمیداند که دخترش «سارا» برخلاف او، دنیا و زندگی را از دریچه دیگری میبیند. «سارا» که برخلاف پدر و مادرش، خدا و معنویات نقش پررنگی در شکلگیری شخصیت و روند زندگیاش داشته و دارد، در خلاء عاطفی کانون سرد خانواده برای حمایت و مراقبت از برادر کوچکش «پارسا» کودکی نکرده،و همواره نقش مادری دلسوز و نگران را برای برادر کوچکش بازی میکند...
بغض دارد خفهام میکند. این دفعه انگار به جای سیب، یک هندوانه راه گلویم را بسته است. نمیدانم به چه چیزی فکر کنم. به مامان که دادخواست طلاقش را داده و این دفعه انگار قضیه خیلی جدی است. به دایی منصور که میخواهد ما را غیرقانونی از مرز رد کند. به خودم و پارسا که نمیدانیم چه باید بکنیم و این وسط شدهایم گوشت قربانی، یا به بابا که امشب فهمیدهام یک عزیز تازه پیدا کرده است...