کتاب معلم فراری زندگینامه داستانی شهید محمدابراهیم همت، فرمانده لشکر 27محمدرسول الله (ص) سپاه، که پس از 28 سال زندگی الهی، در سال 1362 و در جزیره مجنون از جبهه های جنگ ایران و عراق به شهادت رسیده است. مقدمه کتاب معلم فراری با عنوان «یک جور زندگی» شرحی مختصر از سیر زندگانی وی است.
9 فصل دیگر کتاب معلم فراری، در بردارنده خاطراتی ازگوشه های زندگی این شهید است که با زبانی داستانی و برای نوجوانان به نگارش درآمده است عناوین این بخش ها عبارتست از: «مورچه های زیر ماشین»، «آشی که یک وجب روغن داشت»،«معلم فراری»، «سلاح زیربرف»، «پاهای بزرگ»، «ظرفشویی نیمه شب»، «وحشت از شیشیه»، «پس گردنی» و «لبخندی که روی سینه ماند». دوران کودکی و ظلم ارباب/ سربازخانه شاهی و روزه ماه رمضان/مدرسه و سخنرانی و فرار/ کردستان و درگیری با ضد انقلاب ها/ماجرای پوتین های کهنه/ کار نیمه شب در جبهه/... و آخرین لحظات زندگی عمده مطالب نقل شده در کتاب معلم فراری است.
هوا گرم است؛ گرم گرم. اکبر که نفس میکشد، احساس میکند یک شعله آتش جلوی صورتش گرفتهاند؛ به جای هوا آتش استشمام میکند؛ همه سلولهایش داغ میشوند؛ از تنش مثل آبکش عرق بیرون میریزد. یک سطل آب میریزد روی سرش و باز به تاریکی چشم میدوزد. خبری از حاج همت نیست. اکبر کلافه است، هم از انتظار حاج همت هم از گرما هم از دست بعضی از نیروهای ساختمان فرماندهی.
هر روز یک نفر شهردار ساختمان است، یعنی وظیفه نظافت، پذیرایی و شستوشو برعهدهی اوست. وقتی نوبت به بعضیها میرسد، تنبلی میکنند. مثلا ظرفهای شام را تا صبح نمیشویند. نمونهاش همین حالا؛ ظرفهای کثیف را گذاشتهاند جلوی ساختمان و هرچه مگس در پادگان بوده، دورش جمع شده. البته هیچ وقت ظرفها تا صبح نشسته باقی نمانده؛ چرا که افرادی هستند که نیمه شب به دور از چشم همه برمیخیزند و ظرفها را میشویند.
ناراحتی اکبر از همین موضوع است؛ او میگوید که چرا عدهای باید جور دیگران را بکشند؟ چندین بار این گله را پیش حاج همت کرده اما او نیز هیچ وقت موضوع را جدی نگرفته و حالا اکبر این بار منتظر است که حاج همت از شناسایی برگردد و تکلیف قضیه را یک سره کند.
نظر دیگران //= $contentName ?>
خیلی جذاب بود یه نفس همشو خوندم...