امتیاز
5 / 4.4
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
40,000

نظر دیگران

نظر شما چیست؟
اوائل بهار بود و چند روزی از طلاقم از شاه ایران گذشته بود.آن زمان در شهرکلن آلمان غربی پیش پدر و مادرم زندگی می کردم. بعد از مدتها گوشه گیری و خانه نشینی ، تصمیم گرفتم از منزل خارج شوم و کمی خرید کنم. بنابراین لباس ساده ای پوشیدم تا توجه کسی را جلب نکنم و شناخته نشوم. همانطور که داشتم در خیابان مرکزی شهر گردش می کردم ناگهان متوجه شدم راه رفتن معمولی را به کلی فراموش کرده ام.
پشت سر هم به رهگذران تنه می زدم و مجبور می شدم از آنها معذرت خواهی کنم. پاهایم سالم بود. چشمهایم نقصی نداشت. اما هفت سال ملکه بودن باعث شده بود مهارتهای معمولی عبور از میان جمعیت را نیز از دست بدهم. ملکه ها عادت دارند که افراد معمولی همه جا با تعظیم و تکریم راه را برایشان باز کنند. البته من هم، در زمانی که ملکة ایران بودم، بارها در شانزه لیزة پاریس یا ویلونتوی رم قدم زده بودم. ولی در این، گردش ها همیشه عده ای از ملازمین درباری راه را برایم می گشودند.
صفحات کتاب :
134
کنگره :
‫DSR1507‭ /‮الف‬5آ3‫1392‬
دیویی :
‭955/0824092
کتابشناسی ملی :
3256396
شابک :
978-600-6235-36-3
سال نشر :
1392

کتاب های مشابه خاطرات ثریا پهلوی