شهرت کتاب شاخه نبات در شعر فارسی و نزد کسانی که حافظ را می شناسند و به او ارادت دارند، درهیچ کجای دنیا، کم تر از شهرت خود حافظ نیست و این، در حالی است که تا پیش از زمان نگارش رمان شاخه نبات توسط حمزه سردادور، مجموع اطلاعاتی که درباره ی شاخه نبات و ارتباط وی با حافظ وجود داشت، از سطوری پراکنده در لابلای کتب و رسالات مختلف تجاوز نمی کرد.
حمزه سردادور، اگر اولین نفری نباشد که چنین کاری کرده، لااقل یکی از اولین نویسندگانی است که با تحقیق و تتبع در منابع مختلف ادبی و تاریخی، اطلاعاتی در حد مقدور، از زندگی خصوصی حافظ و شاخه نبات به دست آورده و آن اطلاعات را در قالب رمان دلنشینی ریخته که هم اکنون در اختیار دارید.
لازم به ذکر است که حافظ علاوه بر برخورداری از فیوضات الهی که در شب قدر بر او نازل شد و سینه اش را مخزن اسرار ساخت، بخش عمده ی مهارت و ممارست خود در غزل سرایی را مدیون عشق آسمانی و بی تکلف شاخه نبات است که سال ها صبورانه به پای وی نشست و بعد از آن که مجال ازدواج با حافظ را به دست آورد، در تمام بد و خوب های زندگی، شریکی وفادار برای وی بود و حافظ، چه عاشقانه آن زن را ستوده، که گفته:
این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد
اجر صبری است کزآن «شاخه نبات»ام دادند
گزیده ای از کتاب شاخه نبات:
شاه و حافظ هر دو چشم به دهان خواجه صدرالدین دوخته، منتظر جواب بودند. وقتی سکوت صدرالدین کمی طولانی شد، ابواسحاق که تصور می کرد خواجه خواستگاری را با نهایت مسرت استقبال خواهد کرد، گره در ابروان انداخته، با لحن قهرآمیزی گفت: منتظریم، چرا جواب نمی دهی؟ فکر چه را می کنی؟
خواجه سرفه خفیفی کرد و با صدای لرزان و لکنت زبان گفت: چاکر این خواستگاری را بزرگ ترین افتخار خود و خاندانم می شمارم، اما چون اصل روی سخن با دخترم است و دخترم هم اخلاق به خصوص دارد، لذا باید... باید... با خود او هم صحبت کنم... و راضی اش سازم.
شاه با تغیر گفت: آیا شوهری بهتر از این جوان خواهد یافت؟ شهرت و مقام و عزت و احترامی که در جامعه دارد معروف است. از حیث مال و دولت هم خیالت راحت باشد که هر قدر درهم و دینار بخواهد می دهم. دیگر جای ایرادی نمی ماند. مگر این که دخترت (بدت نیاید) نظر بخصوصی نسبت به جوان دیگری داشته باشد.
خواجه جواب داد: شاخه نبات می گوید که اصلاً شوهر نخواهد کرد. همه مردم شهر شنیده و می دانند که تاکنون خواستگاران خیلی خوب و عالی مقام و ثروتمند را، هرکدام به بهانه ای رد کرده و من و مادرش هم حریفش نشده ایم. آخرین خواستگارش یکی از چاکران همین بارگاه مبارک بود که هر چه شاخه نبات گفت و خواست قبول کرد، آخر سر گفت مهریه من باید ده هزار دینار باشد که می دانید حتی در خانواده های اشراف و شاهزادگان هم مهریه سنگینی است. آن جوان این شرط را هم قبول کرد.
آخر سر شاخه نبات به این بهانه که با قرآن کریم مشورت کرده، و استخاره راه نداده، او را هم رد کرد. آن اظهارات برای خود خواجه هم غم انگیز بود، برعکس، حافظ از شنیدن آن ها لذت می برد و بر خود می بالید. زیرا خوب می دانست شاخه نبات محض خاطر او و نظر به عشق و محبتی که به وی دارد، خواستگارها را رد می کند.
کنگره :
PIR8095 /ر43ز93 1394
شابک :
978-600-8137-10-8
نظر دیگران //= $contentName ?>
عالیه...
گوینده عالی بود...
گوینده حرفه ای و عالی بودن...