همین چند روز پیش بود که از جلوی یک مغازه پرنده فروشی می گذشتم . پسری را دیدم که جلوی شیشه های بلند مغازه ایستاده بود داشت پرنده ها را نگاه می کرد . اون گاهی عقب می رفت و گاهی هم صورتش را به شیشه کثیف مغازه می چسبند به حرکتهای پرنده های توی قفس دقیق می شد . طوری که اینگار داره با اونها حرف می زنه بی اختیار وایستادم من مشغول تماشای پرنده ها و پسر شدم . ..
کنگره :
BP36 /ن14س4 9.ج
نظر دیگران //= $contentName ?>
بازم میگم عالی و خسته نباشین...
خیلی خوبه فقط سرعتش کمه...
سلام خسته نباشید ببخشید خیلی خوبه برنامه آوا کتاب میشه کتاب رمان هم در برنامه قشنگتون بزارید جواب در خواستم هم...