0.0از 0

مردان نامرئی

خرید
  • چاپی
  • معرفی کتاب
  • مشخصات کتاب

معرفی کتاب مردان نامرئی

داستان رمان«مردان نامرئی» اثر صادق کرمیار می باشد و نشر جمکران آن را منتشر کرده است.این اثر به اواخر جنگ ایران و عراق اشاره دارد و تمرکزش بر روی عملیات های جاسوسی و ضد جاسوسی از طرف ایران و عراق است . شخصیت های اصلی کتاب مردانی هستند که در قسمت حفاظت اطلاعات و شناسایی درخط مقدم جبهه فعالیت می کنند و می جنگند، در نقطه مقابل آن ها واحد استخبارات عراق است وماجراهایی از تقابل این دو واحد اطلاعاتی در کتاب روایت می شود. در این رمان ما با روش کار و زندگی شخصی این افراد درگیر و همراه می شویم . همین‌جا بود که ایزدی فهمید، عملیات عبور از اروند منتفی شده است. اما نمی‌دانست چرا بعد از سه ماه استقرار در جزیره ابوموسی و آموزش غواصی در آب‌های خلیج فارس، حالا که نیروهایش برای انجام عملیات کاملاً آمادگی داشتند، یکباره باید همه چیز به‌هم بخورد. وقتی با کیانی به اتاق رشیدی رفتند، تازه فهمید چطور می‌‌‌‌‌شود که به خاطر یک دستمال، قیصریه را به آتش می‌‌‌‌‌کشند. رشیدی، فرمانده اطلاعات قرارگاه بود. بلند شد و …

بخشی از کتاب مردان نامرئی

در دوران جوانی، یک بار مادر شهید حسینی توی یک مهمانی خانوادگی در باره زن  گرفتن شهید حسینی حرف به میان کشیده بود که شهید حسینی آب پاکی را روی دست ملیحه ریخته بود و لپ مادر را گرفته بود و گفته بود: «من نمی خواهم میراث خاندان شما را به بچه هایم منتقل کنم، همه اش را می خواهم برای خودم نگه دارم.» دایی اش پرسیده بود: «چه میراثی؟» شهید حسینی هم گفته بود: «انواع مریضی های ژنتیک؛ غمبادش به من رسیده، کچلی اش به بچه من می رسد و احتمالاً میراث دیگری هم بعدها کشف می شود که به نوه ها و نتیجه هایم می رسد.» حالا در حساس ترین لحظۀ زندگی اش که به قول همسرش می خواهد امانت نسل خودش را برای آیندگان به ثبت برساند، غمباد برایش دردسر درست کرده و مچ دست چپش درد گرفته و دیگر تاب تحمل وزنش را ندارد. درست در همین دو سال گذشته که کار جمع آوری خاطرات را شروع کرده بود، کم کاری غده تیروئیدش هم شروع شده بود. روزهای اول فکر می کرد، بی خوابی های مدامش به خاطر موج انفجار است و خشکی پوستش هم به خاطر کبدش است که بعد از بیرون کشیدن ترکش، آنزیم هایش به هم خورده بود. اما بعد که فهمید کم کاری تیروئید دارد، به طورجدی شروع به درمان کرد. آن قدر پیگیر بود که حتی مریم هم تعجب کرده و گفته بود: «حالا توی این کلکسیون مریضی هایت چرا برای درمان این یکی این قدر پیگیری؟» برای این که می ترسم با مریضی ای غیر از زخم های جنگ بمیرم.