مرشد و مارگاریتا معروف ترین اثر میخائیل بولگاکف از مهمترین آثار ادبیات روسیه است. به باور بسیاری این اثر در شمار بزرگترین آثار ادبیات روسیه (شوروی) در سده بیستم است. بیش از صد کتاب و مقاله دربارهٔ این کتاب نگاشته شده است.
بولگاکف دو سال پس از این که اولین نسخهی این کتاب را نوشت، اثرش را آتش زد، اما تا چهار هفته پیش از مرگش همچنان در حال نوشتن آن بود. در نهایت هم همسرش آن را تمام کرد. با این حال این کتاب بینظیر تا سالها اجازهی انتشار نداشت و پس از بیست و هفت سال از مرگ بولگاکف طی یک شب همهی نسخههای آن فروش رفت. مرشد و مارگاریتا از سه داستان موازی تشکیل شده که در نهایت با هم همسو میشوند: سفر شیطان به مسکو، داستان پونتیوس پیلاطس و به صلیب کشیده شدن مسیح و عشق مرشد و مارگریتا.
بیش از هزار سال پیش فرماندهای رومی به نام پونتیوس پیلاطس بر شهر مقدس اورشلیم حکمرانی میکرد. وظیفهاش این بود که اطمینان پیدا کند که زندانیان مطابق با جرمهاشان مجازات میشوند. روزی برای تنبیه گروهی از مجرمان تصمیم میگرفت که تازه دستگیر شده بودند. در میان آنها مردی یهودی بود که جرمش گفتن این جمله بود که «امپراتوری روم رو به سقوط است.» او هم چنین گفته بود که فقط یک خدای واقعی وجود دارد نه خدایانی که رومیها به آن باور دارند. نام آن مرد عیسی بود و در اورشلیم مشهور شده بود. خیلی از مردم او را تحسین میکردند و به آنچه دربارهی خدا گفته بود، باور پیدا کرده بودند. اما زیر سؤال بردن امپراتوری روم خیانت بود و هر کس مرتکب این جرم میشد، مجازاتش مرگ بود.