کتاب دانشکده های من نوشتهٔ ماکسیم گورکی و ترجمهٔ کاظم انصاری میباشد و انتشارات امیرکبیر آن را به چاپ رسانده است.
ماکسیم گورکی در کتاب دانشکده های من داستانی از تلاشهای شخصی خود برای ورود به دانشگاه در روسیهٔ تزاری را روایت کرده است. این کتاب سومین بخش از سهگانهٔ زندگی و سرنوشت گورکی محسوب میشود و به نوعی ادامه دو رمان قبلی او، یعنی «کودکی» و «در میان مردم» است. در این رمان، ماکسیم گورکی جوان، با اشتیاق فراوان برای تحصیل و کسب دانش، به شهر کازان میرود تا در یکی از دانشگاههای آنجا پذیرفته شود، اما او بهسرعت متوجه میشود که دانشگاه در آن دوران، تنها برای قشر خاصی از جامعه در نظر گرفته شده است و برای جوانی مانند او که از طبقهٔ کارگر آمده، رسیدن به این هدف بسیار دشوار است. گورکی در این کتاب به توصیف سختیها و چالشهایی پرداخته که در طول این مسیر با آنها روبهرو شده است. او از فقر، گرسنگی، بیخانمانی و تبعیضهای اجتماعی گفته و تصویری زنده از جامعهٔ روسیه در دوران تزاریسم به دست داده است.
باری من برای تحصیل در دانشکده عازم قازان شدم. فکر دانشکده را دانش آموزی به نام ن. یورئینوف، جوانی دوست داشتنی و خوش سیما با چشم های زنانه، به من القا کرد. او در اتاق زیرشیروانی خانه ای با من زندگی می کرد. اغلب اوقات مرا کتاب به دست دیده و توجهش جلب شده بود. کلالههای موهای بلندش را به طرز زیبایی تکان میداد و میگفت: «طبیعت شما را برای خدمت به علم آفریده است. » من در آن موقع هنوز نمی دانستم که در نقش خرگوش می توان به علم خدمت کرد و یورئینوف بسیار منطقی بر من ثابت کرد که دانشگاه به ویژه به جوانان امثال من نیاز دارد. بدیهی است از این سخن روان میخائیل لامانوسف مضطرب گشت.
یورئینوف میگفت که در قازان در خانۀ آن ها زندگی خواهم کرد، در پاییز و زمستان دورۀ دبیرستان را به پایان خواهم برد، چند امتحان - آری، میگفت «چند امتحان » - خواهم داد و دانشگاه به من هزینۀ تحصیل دولتی خواهد پرداخت و پس از پنج سال «دانشمند » خواهم شد. همۀ این ها به نظرش ساده می نمود، چون نوزده ساله بود و دلی مهربان داشت... .