گودال پی
- معرفی کتاب
- مشخصات کتاب
معرفی کتاب گودال پی
کتاب گودال پی، اثر آندری پلاتونوف با ترجمه رادین پرهام؛ یکی از بارزترین نوشتههای سیاسی پلاتونوف است که در دهه 1930 میلادی نوشته شده است. نویسنده در این داستان میکوشد تا جبههای نقاد و پرسشگر را در برابر خشونتهای دوران استالین و تلاش سهمگین دولت برای اشتراکی کردن ارکان مختلف زندگی در روسیه بگشاید.
این اثر ادبی در عین حال گویی کوششی است برای بیرون کشیدن واقعیت از وقایع بیانناپذیر بیرونی و به ویژه آن چه نویسنده بدان به عنوان رواج و استفاده از زبانی دوگانه در جامعه مینگرد زبانی که در تعامل بین صاحبان قدرت از یکسو و اقشار ضعیف جامعه از سوی دیگر و در بیان اهداف و آمالی ظاهرا مشترک اما در عمل ناپیوسته، مورد استفاده قرار گرفته است.
گزیده کتاب گودال پی
کارگر آبجوخوری مشغول تازه کردن بساط کارش بود. زمانی که ووشچف چشمهایی را که از زور رطوبت ورم کرده بودند با دلخوری باز کرد دید که خورشید خیلی وقت پیش بادها و تیغههای علف میدان را به جنب و جوش درآورده است. دوباره با وظیفه زیستن و نگهداری از خود روبرو بود و بنابراین به سمت کمیته اتحادیه کارگری روانه شد تا از نیروی کار بیهودهاش دفاع کند.
"رفیق ووشچف مدیریت میگوید که تو وسط تولید میایستادی و به فکر فرو میرفتی. راجع به چه فکر میکردی؟"
"در مورد نقشهای برای زندگی."
" کارخانه بر اساس نقشهای که مدیریت قبلا تهیه کرده است کار میکند. اما اگر منظور تو نقشهای برای زندگی شخصی خودت است میتوانستی توی باشگاه یا در گوشه سرخ روی آن کار کنی."
"داشتم راجع به یک نقشه اشتراکی و یک زندگی همگانی فکر میکردم. نگران زندگی خودم نیستم. زندگی من برایم معمایی نیست."
" حالا میخواستی به چی برسی؟"
" میخواستم به چیزی مثل خوشبختی فکر کنم. به یک معنای درونی که در ضمن بتواند بازده تولید را هم زیاد کند."
"رفیق ووشچف، ریشه خوشبختی در مادیگری است و نه در معنا. برای تو هم هیچ کاری از دست ما برنمیآید. آدمی هستی نا آگاه و ما هم نمیخواهیم فقط دنبالهروی دُم تودهها باشیم."
ووشچف میخواست از او در مورد کار سبکی، چیزی، پرس و جو کند تا برای درآمد خورد و خوراکاش کافی باشد. میتوانست فکر کردناش را هم به خارج از ساعات کاری موکول کند اما برای درخواست کردن باید پیش مردم محترم بود و ووشچف میدید که آنها هیچ احساسی نسبت به او ندارند.
"اگر میترسی که دنبالهروی دُم تودهها باشی پس چه کار میکنی؟! سوار گردن شان میشوی!"
"جناب ووشچف، دولت برای این جور مشغولیات فکری یک ساعت وقت اضافی به تو داده است. قبلا هشت ساعت کار میکردی اما حالا شده هفت ساعت. باید دماش را هم درنمیآوردی. اگر همه ما غرق در افکارمان بشویم چه کسی برای کار کردن باقی میماند؟"
وشچف در پاسخ گفت: "بدون تفکر مردم دست به کارهای بیمعنی میزنند".