کتاب شالگردن زرشکی به قلم مریم رمضانی با محوریت شهدای واقعه ۱۰ دیماه ۱۳۵۷ مشهد در نشر ستارهها به چاپ رسیده است.
دهم دی ماه ۱۳۵۷ از روزهایی است که هیچگاه از تاریخ ایران پاک نخواهد شد. آن روز به «یکشنبه خونین» معروف شده است. مردم برای اعتراض در چهارراه نادری، چهارراه شهدای کنونی، تجمع کرده بودند ارتش با تمام توان خود به مردم بیسلاح حمله کرد و بسیاری از آنان را به قتل رساند. مزار بیشتر کشته شدههای آن روز نامشخص است؛ چرا که حکومت پهلوی، جنازهها را در گورهای دستهجمعی دفن کرد. در این بین سه جوان هم سن و سال از منطقه بازهشیخ مشهد نیز در تظاهرات شرکت داشتند. هر سه جوان در آن روز به شهادت رسیدند. جنازه آنان مخفیانه از سردخانه بیمارستان شاه رضا (بیمارستان امام رضای کنونی) خارج شد و بدون اطلاع حکومت در محله خودشان (پورسینای فعلی) دفن شد. شالگردن زرشکی برداشتی آزاد از زندگی یکی از این شهیدان است.
آدینه میلها را توی گوله کاموا فرو کرد. با رضایت سرتاسر شالگردن را برانداز کرد. هم طرحش خوب درآمده بود و هم بافتش یک دست شده بود. ریشهها را ضربدری گره داد به هم. تمام شد. هوس کرد اول خودش امتحانش کند. موهایش را با کش جمع کرد پشت سرش، طوری که دیده نشود. شال را دور گردنش پیچید و رفت جلوی آینه. یک آن فکری توی سرش برق زد. سرکی توی حیاط کشید. خبری از بیبی نبود. دوید سمت صندوقخانه. مجری آرایش قدیمی بیبی را درآورد. درش را باز کرد. بو کشید. چقدر این بو را دوست داشت.
ماتیک قرمز را برداشت و پیچاند. اول با دستش امتحان کرد. ببیند هنوز رنگ دارد یا نه. بیبی میگفت اینها را از جهازش دارد، یعنی از پانزده سالگیاش وقتی هم سن الان آدینه بوده. انگشت قرمزش را اول کشید به لبهایش و بعد روی گونههایش چرخاند. جلوی آینه سرش را به این طرف و آن طرف کج کرد. نه، خط کمرنگ موهای روی لبش به رنگ ماتیک نمیآمد. خواست موچین بردارد و بیفتد به جان سبیلها.....