کتاب مجموعه داستان رویای کودکی چه زود گذشت، اثر سپیده نعمتی؛ مجموعهای از داستانهای کوتاه است که با نگاهی نوستالژیک، خاطرات دوران کودکی و نوجوانی نویسنده را بازگو میکند. این اثر در فضایی ساده و صمیمی به روایت لحظات پرخاطرهای از زندگی در روستا، بازیهای کودکانه، روابط خانوادگی و رویدادهای کوچک و بزرگی که شخصیت انسان را شکل میدهند، میپردازد. این کتاب با بهرهگیری از زبان روان و روایتی صادقانه، مخاطبان را به سفری احساسی در زمان دعوت میکند.
«رویای کودکی چه زود گذشت» نه تنها برای بزرگسالانی که خواهان بازگشت به دوران کودکیاند، بلکه برای نوجوانانی که در پی کشف زیباییهای کوچک زندگی هستند، جذاب خواهد بود. اگر به داستانهای کوتاه با رنگوبوی زندگی واقعی و حس گرم و انسانی علاقهمندید، این کتاب گزینهای مناسب برای شماست.
تا به خود آمدیم، روزهای پرفراز و فرود زندگی، یکی پس از دیگری سپری شد. در آغاز، کودکی بودم که تازه دست راست و چپ خود را شناخته بود. نفهمیدم چطور بزرگ شدم و چگونه قد کشیدم. با بچگی خود شاد بودم. انگار تمام دنیا از آن من بود. چهارسالگی خود را به خاطر میآورم. در آن دوران، از یک طفل ۴ساله انتظار میرفت که از لحاظ عقلی، به اندازۀ یک انسان بزرگ و بالغ، فهم و درک داشته باشد. چشم باز کردم و دیدم که عضوی از یک خانواده شلوغ و درعین حال، گرم و مهربان و صمیمی هستم. من که فرزند میانی خانواده بهشمار میآمدم، دخترکی رؤیاباف و خیالپرداز بودم. در روستایی زندگی میکردیم که گرداگردش مزرعه بود.
محو عوالمِ کودکی و عاشقِ بازی بودم. همیشه دوست میداشتم از صبح تا شب، جستوخیز کنم و به انجام بازیهایی که در آن دوره، متداول بود بپردازم. مادرم همیشه در حال خیاطی بود و همواره کنار چرخ خیاطیاش چندین زن به دوزندگی و گپوگفت مشغول بودند. من و خواهرانم همیشه دنبال خُرده پارچههای اضافهای بودیم که از دوخت و دوزهای مادر برجای مانده بود. منتظر بودیم اطراف چرخ خیاطی مادر خلوت شود تا بتوانیم تکه پارچهها را برداریم و با آنها بازی کنیم.