کتاب امثال و حکم قرآنی، نوشته غلامحسین کاظمیکاشف، مسعود رحیمی و علی سوری، یک اثر ارزشمند و جامع در زمینه تفسیر و تحلیل مضامین قرآنی است. این اثر به بررسی عمق مفاهیم قرآن کریم و روشهای بیان آن میپردازد و به ویژه بر روی دو شیوه کلیدی یعنی «قصص» و «ضربالمثل» تأکید دارد. کتاب به اهمیت قرآن به عنوان بزرگترین هدیه الهی به بشریت اشاره دارد و تلاش میکند تا با تبیین معانی عمیق آن، مخاطبان را به درک بهتری از این کتاب آسمانی برساند.
نویسندگان با معرفی دو روش قصهگویی و استفاده از ضربالمثل، سعی دارند تا ارتباط عمیقتری با مخاطب ایجاد کنند.
این شیوهها به دلیل قابلیت فهم آسان و جذابیت، به طور گسترده در فرهنگهای مختلف به کار رفتهاند. این اثر به بررسی شیوههای بلاغی و ادبیات جهانی پرداخته و نشان میدهد که چگونه جوامع مختلف از قصهها و امثال برای انتقال مفاهیم آموزشی و تربیتی استفاده کردهاند. نویسندگان به اهمیت قصهها و ضربالمثلها به عنوان میراث فرهنگی اشاره میکنند و بر این باورند که این عناصر میتوانند نشانهای از قدمت و اصالت فرهنگها باشند. در کتاب به نقش پند و اندرز در زندگی روزمره انسانها پرداخته شده و تأکید میشود که ضربالمثلها میتوانند به عنوان ابزاری برای تفکر و تأمل در زندگی مورد استفاده قرار گیرند. با توجه به انفجار اطلاعات و نیاز به ارتباط مؤثر، این کتاب میتواند به عنوان منبعی برای درک بهتر از مفاهیم قرآنی و فرهنگی در دنیای مدرن مورد استفاده قرار گیرد.
کتاب امثال و حکم قرآنی نهتنها یک منبع معتبر برای شناخت و درک بهتر از قرآن و آموزههای آن است، بلکه به عنوان یک ابزار آموزشی و تربیتی میتواند به مخاطبان کمک کند تا از طریق قصهها و ضربالمثلها، آموزههای معنوی و اخلاقی را بهخوبی جذب و در زندگی روزمره خود به کار گیرند. این اثر به دلیل جامعیت و عمق تحلیلهای خود، برای علاقهمندان به ادبیات دینی و فرهنگی بسیار مناسب و سودمند است.
ضربالمثلها، معمولاً دارای یک ظاهر و یک باطن میباشند که فرد گوینده میخواهد به وسیله آن شنونده را به طور غیرمستقیم به حقیقت دیگری ارجاع دهد که مراد اصلی از بیان آن میباشد مانند «اگر با کور هم غذا شدی، خدا را در نظر داشته باش». ظاهر مثل این مفهوم را بیان میکند که اگر شخص با فرد نابینائی همسفره شد، رعایت حال آن نابینا را بکند و در خوردن انصاف داشته باشد. اما باطن این مثال بسیار عمیقتر و وسیع تر از آن چیزی است که بیان میشود.
در این جا فرد بینا همان شخص وارد به کار علوم فن و هنر است و فرد نابینا شخصی است ناآگاه از آن فنون و هنر. در اینجا از شخص آگاه خواسته میشود تا در تعامل خود با فرد ناآگاه خداوند را ناظر بر اعمال خود بداند و جانب وجدان و انصاف را رعایت کند.