سرسره درختی داستان کودکانه به قلم فاطمه مقدسزاده کرمانی در مورد یک درخت زیتون ریشهدار و محکم است که هر اتفاقی میافتد سرجایش میماند. این کتاب توسط نشر جمال منتشر شده است.
وای وای!
ها ها!
هه هه!
« آرامتر سُر بخور بچه سنجاب! مردم از خنده. آخر من هر روز صبح باید با قلقلک شماها بیدار شوم؟ پس بقیهی بچهها کجایند؟»
بچه سنجاب روی تنهی زیتونی سُر خورد و گفت:«دارند میآیند. من تندتر آمدم، تا امروز اولین نفر سُر بخورم.»
زیتونی شاخه و برگهایش را محکم کشید تا خستگی از تنش بیرون برود. ناگهان پارچهای روی چشمان زیتونی افتاد. او با شاخههایش پارچه را از روی چشمانش برداشت.
زیتونی گفت: «طوفانک! تویی؟ باز هم بازیگوشی کردی؟ این پارچه چیست؟ این را از کجا برداشتی؟»