کتاب هردو در نهایت می میرند رمان فلسفی و ماجراجویانه، ویژه رده سنی نوجوان، نوشته آدام سیلورا می باشد و توسط میلاد بابانژاد و الهه مرادی نیز ترجمه وانتشارات نون آن را منتشر کرده است.
«زندگی کردن نادرترین اتفاق جهان هستی است. بیشتر مردم فقط وجود دارند، همین». این نقل قول از «اسکار وایلد»، جمله ی آغازین رمان هر دو در نهایت میمیرند است؛ در واقع همه چیزی که آدام سیلورا در رمان خود می خواهد بگوید؛ همین است که، کیفیت زندگی مهم تر از طول مدت آن است. بیشتر افراد درکی از زندگی و زنده بودن ندارند، فقط روزها را می گذرانند؛ با تصمیمات غلط و بی ارزش، با نگرانی های ساده و بی مورد، با دویدن برای آینده ای که خودشان نمی دانند آن را خواهند دید یا نه؟! آدام سیلورا در رمان هر دو در بی نهایت می میرند می خواهد بگوید بیشتر به زندگی بها بدهید وفلسفه آن را درک کنید.
پیام اصلی کتاب در واقع زندگی در لحظه و لذت بردن از همین لحظه هایی است که در حال سپری شدن هستند. سیلورا می خواهد به مخاطبین اصلی کتاب که نوجوانان هستند بگوید که قدر زندگی را بیشتر بدانید و برای لحظه هایتان با دقت و حساسیت بیشتری تصمیم بگیرید؛ سیلورا معتقد است، اگر باور کنید روزی خواهید مرد؛ از زندگی تان بهتر استفاده خواهید کرد.
در ابتدای داستان هر دو در نهایت می میرند، یکی از کارمندان شرکت قاصدان مرگ با متیو و روفوس تماس می گیرد؛ دو نوجوان با خبری هولناک مواجه می شوند! قرار است فردا روز آخر زندگی شان باشد سایه مرگ بر سرشان ظاهر شده است و به زودی آن ها را دربرمی گیرد. این خبر خواننده را شوکه می کند و به فکر وا می دارد که آیا با داستانی خسته کننده و غم انگیز رو به رو است یا...؟! اما هر چه که می گذرد بر جذابیت داستان افزوده می شود. دو نوجوان داستان که تصمیم دارند روز آخر زندگیشان را با یکدیگر بگذرانند؛ در کنکاش برای مفهوم زندگی در روز آخر زندگیشان درمی یابند، آنچه که اهمیت دارد قدرت امید و اراده است؛ آن ها در واپسین روز عمرشان درمی یابند که عشق و دوستی مهم ترین دستاورد زندگی است. سیلورا در کتاب هر دو در نهایت می میرند می خواهد بگوید غم و نگرانی اساساً بی معنی است و آنچه در زندگی اهمیت دارد عشق دوستی و محبت است. تغییر زندگی امری محال نیست. اگر حتی یک روز فرصت داشته باشید، باز هم می توانید، زندگی خود را آنگونه دوست دارید رقم بزنید.
کتاب هر دو در بی نهایت می میرند نوشته آدام سیلورا نویسنده برجسته آمریکایی است. این رمان در سال2017 برای اولین بار منتشر شد و به سرعت به زبان های مختلف دنیا ترجمه شد . بعد از انتشار کتاب هر دو در بی نهایت می میرند استقبال از این کتاب به حدی زیاد بود که نویسنده به فکر ادامه دادن این رمان افتاد و دومین جلد آن را با نام اولین کسی که در بی نهایت می میرد منتشر ساخت و نام مجموعه رمان را قاصد مرگ گذاشت.
هر دو در بی نهایت می میرند، ماجرای قاصدان مرگی هست که، به کسانی که روز آخر زندگیشان رسیده است، تلفن می کنند و خبر می دهند که بازی زندگی برای آنها تمام شده است و به زودی خواهند مرد. در این کتاب که اولین جلد از مجموعه قاصد مرگ است ماجرای دو پسر نوجوان به نام متیو و روفوس طرح می شود. هر دوی آن ها متوجه شده اند که روز آخر زندگی شان است و فقط یک روز دیگر فرصت دارند.
تنها راهی که به ذهن روفوس و متیو می رسد پیدا کردن یک دوست همدرد برای گذارندن روز آخر است. هر دو آن ها به نرم افزاری به نام آخرین دوست پناه می برند، نرم افزاری که برای کسانی طراحی شده است که دیگر فرصتی ندارند. متیو و رفیوس در نرم افزارآخرین دوست همدیگر را پیدا می کنند و تصمیم می گیرند روز آخر را با هم بگذرانند.
برای هر دوی آن ها خیلی عجیب است که نا گهان با تلفنی که به آن ها شده است، دیگر لازم نیست نگران تکالیف ناتمامشان باشند. دیگر هیجانی برای نتیجه بازی فوتبال تیم مورد علاقه شان ندارند، دیگر نیازی نیست خود را درگیر کتک کاری های بچگانه برای رو کم کردن بکنند. آن ها تنها کاری که باید انجام دهند این است که بنشینند و منتظر مرگ باشند.
آشنایی این دو جوان در نرم افزاردر ابتدای کار کمی برای هردوشان نگران کننده است؛ اما خب در نهایت برای کسی که قرار است یک روزدیگر بمیرد چه اهمیتی دارد این آخرین دوست چه کسی باشد. متیو و روفوس پس از آشنایی تصمیم می گیرند روز آخر عمرشان را باهم بگذرانند اما بعد از اندکی بحث در مورد روزهایی که تاکنون گذرانده اند و آنچه از تولد تا حال برایشان اتفاق افتاده است. سوالی ذهن هردو شان را مشغول می کند؛ آیا زندگی ارزش زیستن دارد یا نه، آیا این همه بدو بدو و نگرانی برای آینده ای که معلوم نیست آن را خواهیم دید یا نه ارزشی دارد؟
این کتاب احساسات متفاوت را در خواننده زنده می کند و می گوید نترس از افکار دیگران و اتفاقات آینده، برای دلخوشی خودت زندگی کن، جوری زندگی کن که انگار مرگ را درنزدیکی خودت حس می کنی، در این صورت بهتروعاقلانه تر تصمیم می گیری.
با متیو و روفوس همراه شوید از جذابیت لحظه های آنان لذت ببرید. این کتاب در چهار بخش با عناوین زیر نوشته شده است:
بخش اول: قاصد مرگ، بخش دوم: آخرین دوست، بخش سوم: آغاز، بخش چهارم: پایان
بابا هر وقت عصبانی یا ناامید بود، دوش آب داغ میگرفت تا آرام شود. وقتی سیزده سالم شد و پای فکرهای پیچیده و نوجوانانهی متیو به وسط آمد، نیاز به وقت زیادی برای تنها بودن و فکر کردن داشتم. برای همین، از او تقلید میکردم. اما حالا دلیل دوش گرفتنم احساس گناه است، احساس گناه از اینکه امیدورا بودم بهجز لیدیا و بابا، دنیا یا حداقل بخشی از آن، از مردنم، ناراحت شوند. سعی نکرده بودم روزهایی را که روز آخرم نبود بیمحابا زندگی کنم. تمام آن دیروزها را تلف کردم و حالا، دیگر فردایی برایم نمانده است.
به کسی چیزی نخواهم گفت، به هیچ کسی جز بابا. اما او حتی بههوش هم نیست و به حساب نمیآید. نمیخواهم آخرین روزم را صرف حرفهای غمانگیزی بکنم که مردم میزنند تا ببینم که از ته قلبشان میگویند یا نه. هیچ کس نباید در آخرین روز زندگیاش، به دیگران شک کند.
باید بروم بیرون و وارد دنیای بیرون شوم، حتی شده با کلک زدن به خودم و فکر کردن به اینکه امروز هم مثل روزهای دیگر است. باید بروم بیمارستان و بعد از مدتها، مثل قدیم، دست بابا را برای آخرین بار ... بگیرم. وای، برای آخرینِ آخرین بار.
قبل از آنکه بتوانم به فناپذیریام عادت کنم، خواهم مُرد.
همینطور باید بروم لیدیا و پنی، بچهی یکسالهاش، را ببینم. وقتی بچه متولد شد، لیدیا من را پدرخواندهی پنی کرد. چقدر مزخرف است که مثلاً قرار بود من کسی باشم که در صورت مرگ لیدیا، حضانت بچهاش را قبول کنم. کریستین، نامزد سابقش، هم حدود یک سال پیش مرد. اینکه چطوری پسری هجدهساله، بدون هیچ درآمدی، قرار است از کودک خردسالی مراقبت کند جالب نیست؟ جواب کوتاهش این است که این اتفاق نمیافتد. اما قرار بود بزرگ شوم و برای پنی داستانهایی از مادر قهرمان و پدر باحالش تعریف کنم و وقتی از لحاظ مالی به استقلال کامل رسیدم و آمادگی روحیاش را پیدا کردم، به خانهام بیاورمش. اما حالا قرار بود از زندگیاش محو شوم، حتی قبل از اینکه تبدیل به کسی فراتر از یک عکس در آلبوم شوم، عکسی که لیدیا ممکن بود دربارهاش داستانی هم تعریف کند و پنی سرش را تکان دهد و به عینکم بخندد و بعد، صفحه را برگرداند و سراغ عکسهای خانوادگی آشناتر برود.
زندگی کردن، نادرترین اتفاق جهان هستی است. بیشتر مردم فقط وجود دارند، همین.
جای کشتی در بندرگاه امن است، اما این آن چیزی نیست که کشتیها برای آن ساخته شده باشند.
این مرگ نیست که انسان باید از آن بترسد، ترس واقعی از هرگز زندگی نکردن است.
کتاب هر دو در بی نهایت می میرند را می توانید از طریق سایت یا اپلیکیشن فراکتاب سفارش داده و خریداری کنید.
مشخصات کتاب هر دو در بی نهایت می میرند در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | نون |
نویسنده: | آدام سیلورا |
مترجم: | میلاد بابانژاد و الهه مرادی |
تعداد صفحه: | 336 |
موضوع: | رمان خارجی، داستان خارجی |
قالب: | چاپی |
نظر دیگران //= $contentName ?>
کتاب هر دو در نهایت می میرند pdf رایگان رو ندارید چرا؟ برای خیلی از کتاب ها میشه برای لااقل چند دقیقه متن کتاب...
قشنگ بود...
محشره...