کتاب مادام بواری، اثر گوستاو فلوبر با ترجمه مشفق همدانی؛ به روایت زندگی زنی جوان به نام «امیلی بوواری» که از قشر متوسط فرانسه در «قرن نوزده» میباشد، پرداخته که به دنبال «خوشبختی و رهایی از محدودیتهای زندگی بورژوایی» خویش میگردد.
مشغول درس بودیم که ناگهان مدیر دبیرستان داخل کلاس شد. در پشت او دانشجوی تازهای ملبس به لباس طبقۀ متوسط به اتفاق یکی از شاگردان که میز بزرگی حمل میکرد مشاهده میشدند. دانشجویانی که چرت میزدند، بیدار شدند و همه از جای برخاستند چنان چه گفتی به هنگام کار غافلگیر شدهاند.
مدیر به ما اشاره کرد بنشینیم و سپس به دبیر روی آورد و گفت:
- آقای روژه، این شاگرد را به شما میسپرم، در کلاس پنجم مشغول تحصیل خواهد شد و هر گاه کار و اخلاقش رضایتبخش باشد، مطابق سن خودش به دستۀ بزرگتران خواهد پیوست.
دانشجوی تازه، پشت در، در گوشهای ایستاده بود به طوری که به زحمت مشاهده میشد. وی پسربچهای روستایی بود که در حدود پانزده سال داشت و از لحاظ قامت از همۀ ما بلندتر بود. فرق سرش را به خط مستقیم مانند یک آوازهخوان دهاتی باز کرده بود، قیافهای معقول ولی بسیار ناراحت داشت. با آن که شانههای پهنی نداشت کتِ کتانی سبزرنگش با تکمههای سیاه، آستینش را اندکی میفشرد. از خلال سرآستینهای برگشتهاش مچهای سرخش که هویدا بود در حال عادی برهنه است مشاهده میشد.. .