کتاب خاطرات سیاسی امینالدوله به کوشش حافظ فرمانفرمائیان، زیر نظر ایرج افشار توسط انتشارات امیرکبیر منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب حاوی گزارشهایی است از حسا ترین مسائل سیاسی و اجتماعی ایران از دوره ناصری تا قتل اتابک یعنی آستانه استبداد صغیر و تعطیل مشروطه اول.
کتاب خاطرات سیاسی امینالدوله یکی از ارزشمندترین مجموعههای خاطرات سیاسی و از اسناد مهم تاریخ قاجاریه است. حضور مستقیم نویسنده در متن بسیاری از وقایع و اشراف او به حوادث و مسائل درون نظام حکومتی ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه به دلیل تصدی مشاغل حساس و مهم در عهد دو پادشاه نخست به او امکان داده است تا بتواند به بسیاری از مسائل پشت پرده زمانه خویش وقوف یابد و آنجا که گزارش آنها را به زبان مصالح شخصی خویش نمیدیده است، به تصویر و روایت نسبتاً دقیق آنها مبادرت کند.
این کتاب گاه به ذکر گزارشهایی درباره مسائل درونی دستگاه حاکم: خلق و خوی شاه، درباریان، رقابتهای ایشان، برخی تشکیلات دولتی و پارهای مسائل اقتصادی، بعضی از فسادهای اخلاقی شاه و درباریان و غیره پرداخته است که این خود موجب شده تا این کتاب سند ارزشمندی در باب تاریخ اجتماعی ایران در برهههای تاریخ فوقالذکر باشد.
کتاب خاطرات سیاسی امینالدوله مانند تمامی آثاری از این قبیل طبعاً آلوده به غرضورزیها، بی دقتیها، گاه حاوی جعلیات، ایراد تهمت و افترا به رقبای سیاسی و ستایش هممسلکان و همراهان است، با این حال نباید این همه، از ارزش تاریخی کتاب بکاهد؛ چرا که این اثر در کنار آن ضعفها، حاوی گزارشها و اطلاعات فراوان و چنان که گفتیم، گاه منحصربهفردی است که آن را در کنار منابع دست اول دوره قاجاریه قرار میدهد.
میرزا علی امینالدوله از رجال دوران قاجاریه و صدراعظم ایران بود. علیخان امینالدوله فرزند محمد خان مجدالملک سینکی، در ۱۸ ذیقعده ۱۲۵۹ در تهران به دنیا آمد. پس از انجام تحصیلات معمول نزد پدر دانشمند و اصلاحطلب خود، به آموختن زبان فرانسوی و معلومات جدید پرداخت و نوشتههای نویسندگان و دانشمندان غرب را مطالعه کرد. در اوایل عهد ناصرالدینشاه منشی حضور بود و بیشتر رسائل شاه به قلم و انشای او تحریر میشد.
در سال ۱۲۹۰ لقب امینالملک و منصب وزارت رسائل به او داده شد. در همان اوقات ادارهٔ پست به او سپرده شد و یک سال بعد ضرابخانهٔ دولتی نیز به او واگذار گردید. در سال ۱۲۹۷ وزارت وظایف و اوقاف که شغل پدریاش بودT به دیگر مشاغل او افزوده شد. در سال ۱۲۹۹ لقب امینالدوله گرفت، و در سال ۱۳۰۴ به ریاست مجلس وزرا و دارالشورای کبری انتخاب شد.
در سفرهای ناصرالدین شاه به فرنگ، امینالدوله ملتزم رکاب بود، و شاه پس از بازگشت از سفر سوم فرنگ در سال ۱۳۰۶ قمری امر تدوین قانون را به عهدهٔ او گذاشت. امینالدوله یک کتابچهٔ قانون تنظیم کرد و فرمان اجرای آن صادر شد، اما حکومتیان از اجرای آن جلوگیری کردند. امینالدوله در زمان صدراعظمی امینالسلطان به پیشکاری آذربایجان منصوب شد، و این انتصاب در حکم تبعید او بود. در زمان زمامداری امینالدوله، نهضت فرهنگی مدرسههای جدید آغاز شد و آزادی مطبوعات فراهم گشت.
امینالدوله را از ارادتمندان شیخ هادی نجمآبادی، حاج میرزا یحیی دولتآبادی و از دوستان سید جمالالدین اسدآبادی، سید محمد طباطبایی نام بردهاند. مظفرالدین شاه چون در سال دوم سلطنت خود امینالسلطان را از صدارت برداشت، در اواخر سال ۱۳۱۴ امینالدوله را به تهران خواست و بهعنوان صدراعظم منصوب کرد. امینالدوله برخی اقدامات اصلاحی را آغاز کرد، همچون سامانبخشی به درآمدها و هزینههای کشور، اصلاح گمرک با استخدام مأموران متخصص گمرک از بلژیک، گسترش مدرسههای جدید، و تشویق جراید و مطبوعات. اما مخالفتهای گستردهٔ حکومتیان و ضدیت علما موجب شد که شاه از او بیمناک شد و در سال ۱۳۱۶ از صدارت معزول گردید. امینالدوله به ملک خود در لشت نشای گیلان رفت، و پس از سفر به مکه و سفر دیگری به اروپا برای معالجه، در سال ۱۳۲۲ قمری در لشت نشا درگذشت.
شاه پس از زیارت و تلاوت فاتحه اذان ظهر شنید و گفت همینجا سجاده بیفکنید و پس از ادای فریضه به ناهار و استراحت برویم. از عمله خلوت و آبدارها دویدند که فرش بیاورند و اسباب نماز آماده کنند. ناصرالدینشاه در آینههای حرم سیمای زیبای خود میدید. روبهرو زنی چند به جمال پادشاهی نگران و به شمایل همایون حیران مشاهده کرد. به آن طرف متمایل گردید در ضلع جنوب غربی بقعه، تجلی شاهانه با تیر قضا مصادف آمد و صدای طپانچه به فضا پیچید. همانا میرزارضا کرمانی که از نزد جمالالدین به هدم بنیان سلطنت ایران مجاز و به سوء قصد منتظر فرصت بود، به یک تیر قلب شاه را هدف نمود و مجال آه نداد. مردم به گرفتن و کوفتن قاتل مشغول شدند.
امینالسلطان و چند نفر خلوتیانشاه مقتول را از در آن طرف بیرون بردند، چنانکه هیچکس حتی ملتزمین حضور ندانستند به شاه چه گذشته است. میرزارضا را نیز اهتمام صدر اعظم از چنگ رجاله خلاص کرد. خدام بقعه او را به محبس کشیدند و چنان وانمودند که ناصرالدین شاه را جراحتی خطرناک نرسیده، فقط از وحشت بیتاب است. بیدرنگ کالسکه پادشاهی را نزدیک آوردند و اندام همایون را به سردست به کالسکه رسانیده جای دادند.