کتاب مطالعه انتقادی آرای مجتهد شبستری، تالیف حجتالاسلام قاسم ترخان، از سوی سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی منتشر شده است. این کتاب که به بررسی و نقد آرای محمد مجتهدشبستری از روشنفکران دینی میپردازد.
محمد مجتهد شبستری از نواندیشان معاصر است که با استفاده از مبانی هرمنوتیکی و فلسفه زبانی در گام اول، قرآن را تجربه و تفسیر پیامبر (ص) از جهان دانسته و در گامهای بعدی، با تخطئه روش فقهاء، نفی عصمت مطلق از پیامبر (ص)، احکام اجتماعی اسلام را از عرضیات آن و ناکارآمد در دنیای امروز دانسته و رجوع به حقوق بشر غربی را لازم شمرده است. کتاب مطالعه انتقادی آرای مجتهد شبستری ضمن نقد مبانی هرمنوتیکی - روش شناختی شبستری و غیرفنی دانستن آرای او، آرای دینشناختی وی را بررسی کرده است و فهم او از دین را با کژتابیها، خلطها و مغالطههای فراوانی مواجه میداند. ناواقعگرایی نسبیت، تقابل اندیشه وی با اسلوب و لسان قرآن و پیامبر (ص)، خلط بین معنای پدیدارشناختی و نشانهشناختی «آیه» در قرآن، میاناستعاره بودن زبان قرآن و تفسیری بودن متن قرآن، بین پیشفرضهای فهم و پیشفرضهای تحقق، و عدم تفکیک بین پیشفرضهای خارج از متن و پیشفرضهای معنایی از مهمترین این اشکالات است. اثر حاضر در ذیل چهار فصل و در قالب هفده مقاله به مباحثی چون «نقد آرای روششناختی و هرمنوتیکی»، «نقد آرای دینشناختی»، «نقد آرای وحی - قرآنشناختی» و «نقد آرای سیاسی» پرداخته است.
طبق گفته حجهالاسلام ترخان گفتار آقای مجتهد شبستری سه لایه دارد. یک لایه مربوط به مبانی پایه است. یکسری از حرفهای ایشان ناظر به مبانی واسط است و یکسری هم مباحث روبنایی است که از آن مبانی نتیجه گرفته شده است. کتابی که تدوین شده است بر اساس این منطق دیدگاههای ایشان را طرح و مورد بررسی قرار میدهد. ساختار این کتاب به صورت مجموعهای از مقالات است که با این ساختار سه لایهای گردآوری شده است. در انتها هم خاتمهای نوشته و در آن همه مباحث و نتایج آن را جمعبندی شده است. این کتاب میتواند به عنوان کتاب جامعی باشد که تمام ابعاد و اضلاع اندیشه جناب آقای شبستری را هم بیان کند و هم مورد تحلیل و نقد مبنایی و روبنایی قرار دهد.
آقای محمد مجتهدشبستری که اکنون از دگراندیشان مطرح در فضای روشنفکری ایران شمرده میشود، در سال ۱۳۳۰ وارد حوزه علمیه قم شد و به آموختن دروس دینی پرداخت. وی پس از هجده سال حضور در این حوزه علمیه در سال ۱۳۴۸ به مسئولیت مرکز اسلامی هامبورگ منصوب شد و برای انجام این مسئولیت به کشور آلمان رفت. وی نه سال به این مسئولیت اشتغال داشت و در این مدت ضمن فراگرفتن زبان آلمانی با فلسفه قارهای آلمان آشنا شد و به قول خودش بسیار از آن تأثیر پذیرفت.
این تأثیر به گونهای بود که وی در معرفی خاستگاه اندیشههای هرمنوتیکی خود، در جلسه نخست تدریسش درباره هرمنوتیک جدید ابراز داشت: «من همه مطالعاتم در متون آلمانی است و همه مطالعاتم از متون آلمانی سیراب میشود... و در بین فلسفههای غربی، تحت تأثیر فلسفه قارهای [و نه فلسفه تحلیلی] هستم؛ یعنی آن فلسفهای که بیشتر از آنکه به تحلیل الفاظ بپردازد در پی تحلیل معناست، که معنا چیست؟ [نه اینکه الفاظ چگونه بر معانی دلالت میکنند]. خاستگاه حرکت من از این زوایه میباشد و این نکته مهمی است که باید به آن توجه کنید»