کتاب راز قلعه حمود اثر اعظم محمدپور توسط انتشارات خط مقدم منتشر شده است. این اثر شامل خاطرات روحانی شهید مدافع حرم، سید اصغر فاطمیتبار می باشد.
در حقیقت راوی داستان کتاب راز قلعه حمود، «سیده بیگمجان»، مادری صبور، رنجکشیده و هفتادساله است. او زندگی فرزندش در دفاع از اهلبیت(ع) در سوریه را روایت میکند.
شاید آن روز که خیل رزمندگان بازمانده از قافلۀ شهدا، از شکسته شدن کلید باغ شهادت گله میکردند، و صادق آهنگران برای این کلید شکسته غمنامه میسرود، کسی باور نمیکرد که درِ باغ شهادت در عراق و سوریه به روی خیل عاشقان شهادت باز شود، و این بار، نسل سوم انقلاب، دفتر زرین شهادت را ورقی تازه بزند. امیدوارم شفاعت این شهید والا مقام، شامل حالمان شود. آمین، یا ربالعالمین!
در روستای ما، بچه ها فقط می توانستند تا مقطع دبستان بخوانند، و برای راهنمایی و دبیرستان مجبور بودند از قلعه حمود تا بخش جایزان، دو کیلومتر پیاده بروند تا به مدرسه ی راهنمایی «شهید دستغیب » برسند.
رفت وآمد در این مسیر، آن هم پیاده و در فصل پاییز و زمستان، سخت بود، و اگرچه این سختی برای همه ی بچه ها بود. من فقط دلشوره ی رفت وآمد بهمن را داشتم و همیشه چشم به راهش بودم تا صحیح و سالم برگردد. با همه ی وجودم حاضر بودم این دلهره ها را تحمل کنم؛ ولی بهمن درسش را بخواند. دوست نداشتم بی سواد باشد.
البته همین که احکام را بلد بود و نمی گذاشت من از زمین مردم گندمی بچینم و به خورد گاوها بدهم، برایم ارزش داشت. من و پدرش سواد آنچنانی نداشتیم؛ اما یادم هست از زمانی که با سیدحسنقلی ازدواج کردم، همیشه سر سال که می شد، سیدقاسم تقوی و حاجی میرهادی می آمدند خانه مان، و کِشت و زرع و احشاممان را حلال می کردند، و به قول خودشان، خمس و زکات مال مان را جدا می کردند.