کتاب ماهیرود توسط فاطمه محمدخانی غیاثوند نوشته شده و انتشارات صاد این اثر را منتشر کرده است. کتاب ماهیرود در 21 فصل با محتوایی داستانی خواننده را ترغیب به مطالعه میکند. داستان با ورود سرهنگ به روستایی تحت عنوان ماهیرود آغاز میشود. سرهنگ امیدوار است سال آخر خدمتش در کنار مردم به آرامش سپری شود...
چمدان را روی تخت مسافرتی گذاشت. سفر خستهکنندهای را پشت سر گذاشته بود. صندلیهای اتوبوس مسافرتی بدتر از آن بودند که فکر میکرد. گردن دردش خواب را از چشمانش ربوده بود و حالا که به مسافرخانه رسیده بود، همچنان نمیتوانست بخوابد. روی تنها مبل اتاق نشست و به دیوار روبهرویش خیره شد. کاغذدیواریها کنده شده و ترک دیوار را به نمایش گذاشته بودند. لامپ اتاق نیمسوز شده بود. بوی لاشه موش گندیده اتاق را فراگرفته بود. سرهنگ اطمینان داشت امشب هم نمیتواند بخوابد. چشمانش را بست و سعی کرد تمرکز کند.
آیا خانهای که قرار بود به او بدهند، اوضاعش بهتر از اینجا بود؟ یا شاید به اعضای مجرد ارتش خانه نمیدادند و باید تا پایان خدمتش در همان مسافرخانه میخوابید. هیچچیز معلوم نبود. از همان روزی که حکم انتقالش را گرفته بود، حالتی بین خواب و بیداری داشت.
گیج بود و نمیتوانست تمرکز کند. درنهایت تصمیم گرفت با کمی مطالعه ذهنش را مشغول نگه دارد. کتاب 1984 را باز کرد و مشغول مطالعه شد. تنها کاری که همیشه ذهنش را باز میکرد، مطالعه بود. زمانی که کودک بود، مادرش عادت داشت برایش اشعار نیما یوشیج را بخواند و از سرنوشت کشورها بگوید. تاریخ را از تاریخدانان بهتر میدانست و از هر شاعری بهتر شعر میگفت. روحیهی ادبیاش را خشونت ارتش نابود کرده بود...