کتاب من فیروز دیلمی هستم، اثر حسین امیدی؛ با قلمی ساده و روان برای نوجوانان به نگارش درآمده که برداشتی است از «سرگذشت مردان ایرانیِ ساکن در یمن»، که نقش اصلی این کتاب شخصی به نام «فیروز دیلمی» است و به روایت زندگی ایشان پرداخته است.
حدود سیزده سال پیش بود که همراه افرادم برای شرکت در مسابقۀ چوگان به صنعا آمدیم. سکوهای میدان مسابقه پر بود از جمعیت مشتاق که برای تماشای مسابقات آمده بودند. میدان چوگان در کنار قصر غمدان قرار داشت. این قصر چهار طرف داشت و هر طرف رنگی متمایز؛ سفید، سرخ، سبز و زرد. همچنین، دارای هفت مرتبه و ما بین هر مرتبه، چهل ذراع فاصله بود.
در آخرین طبقۀ آن، سالنی از سنگ رخام رنگارنگ بنا شده بود و شبهنگام که در این سالن چراغهای بزرگی از روغن زیتون میافروختند، قسمتهای دیگر قصر چنان روشن میشد که شدت روشنایی آن چشم هر بینندهای را خیره میساخت. سقف مرتبۀ هفتم از یک دانه سنگ رخام پوشانیده و در چهارگوشۀ آن، مجسمۀ چهار شیر تنومند مسی درونتهی نشسته روی دو زانو نصب شده بود. هر وقت باد به طرف مجسمهها میوزید، از سوراخ نشیمنگاه آنها وارد و از دهانشان خارج میگردید و صدای همانند غرّش شیر از آنها ظاهر میشد.