کتاب پایان غمها اثر محمد تهرانی در انتشارات آپامهر منتشر و روانه بازار نشر شده است. محمد تهرانی قصه نمینویسد. یعنی موضوعی تخیلی را به عنوان سوژه انتخاب نمیکند و به آن شاخ و برگ نمیدهد، بلکه کاوشگری دقیق در زندگی اجتماعی مردم است که به طور دایم رویدادهای شهرها و روستاها و زندگی آدمها را ورق میزند و دایم به دنبال یافتن گوشههایی از زندگی است که هم به درد دیگران بخورد و حاوی نکاتی برای به خاطر سپردن باشد، هم بدآموزی نداشته باشد و بارها دیده شده است که از شرح و بسط یک بخش از ماجرایی، فقط به این دلیل که بدآموزی داشته، صرفنظر کرده است.
کتاب پایان غمها ویژگیهای دیگر آثارش را دارد و طی آن زندگی طیفهایی از مردم جامعه زیر ذرهبین قرار گرفته و هم آدمهای خوب، هم آدمهای بد، محور قرار گرفتهاند، بدون اینکه نویسنده درباره آنها داوری مثبت یا منفی کرده باشد و این، روش محمد تهرانی است. او هرگز نخواسته چیزی را به خواننده آثارش تلقین کند. همیشه آنچه را از نظر خودش قابل گفتن بوده، نوشته و داوری را به عهده خواننده گذاشته و همین امر موجب میشود او را نویسندهای نازکبین و در عینحال بیطرف بدانیم که به خرد خواننده احترام میگذارد و بیشتر مایل است خوانندگان به پشتوانه برداشتهای خود از داستانها نتیجه بگیرند.
حسین تبسمی کرد و به راه افتاد. در نزدیکی میدان انقلاب سوار تاکسی شد بیست دقیقه بعد مقابل داییاش نشسته بود و با دقت به حرفهای خشمآگین داییاش گوش میداد:
- تقصیر مادرشه صد دفعه بهش گفتم این پسره رو لوسش نکن. ولی کو گوش شنوا. پسره خیال میکنه اینجا هر کاری میخواد میتونه بکنه، هر کجا میتونه بره - حالام که معلوم نیست کدوم گوری رفته.
لحظاتی مکث کرد. نگاهش را به نقطهای از دیوار دوخت، سپس دنباله حرفش را گرفت و با صدای بلند گفت:
- بذارین بره، به جهنم، بذارین هر بلایی میخواد سر خودش بیاره، من نون مفت و مجانی به کسی نمیدم. تو این خونه همه باید کار کنن.
حسین گفت:
- ولی دایی جان، اون جوونه ممکنه کاری دست خودش بده.
دایی حسین با همان صدای بلند گفت:
- خیالتون راحت باشه این پسر عرضه هیچ کاری رو نداره، حتی جرأت خودکشی هم نداره. حسین دیگر حرفی نزد، زن دایی که مستأصل و گریان در گوشهای از اتاق نشسته بود و آرام و بیصدا اشک میریخت، نالید:
- خدایا نکنه پسرم بره بلایی سر خودش بیاره.