امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
27,000
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب مدرسه جادویی ماسویان

کتاب مدرسه جادویی ماسویان به قلم مهدی سلجوقی، اولین کتاب از یک رمان هفت جلدی است. در اولین رمان از این هفتگانه، ما با نام‌ها و مکان‌ها و اتفاقات هیجان‌انگیزی که در اولین سال ورود بچه‌ها به ماسویان رخ می‌دهد آشنا می‌شویم و سوال‌هایی از قبیل اینکه ماسویان چیست و کجاست و چرا در خارج زمین است و چگونه انسان به آنجا می‌رود و نیروهای تاریکی چه هستند و چه قدرت‌هایی دارند و چگونه بر انسان‌ها مسلط می‌شوند و چه نیروها و توانایی‌های شگفت‌آوری در انسان‌ها هست و چگونه این توانایی‌ها بروز می‌کند و اینکه درنبرد نهایی چه کسانی پیروز می‌شوند و سوالات بی‌شمار دیگر که در این رمان‌ها جواب این رازها و معماها به‌تدریج آشکار می‌گردد.

گزیده کتاب مدرسه جادویی ماسویان

در گوشه‌ای، کنار قبری، پیرمردی نشسته بود. پسرکی هم در کنارش ایستاده بود. بر سروصورت پیرمرد موهایی که در آسیاب زندگی سپید شده بود، گواه آن بود که سن‌وسالی از او گذشته است. ریش‌ها، بر گونه‌های پیرمرد موهای سپیدی پراکنده روئیده بود. موهای سرش سپید و موهای جلوی سر ریخته بود. سنش حدود شست و اندی سال می‌نمود. قدی متوسط داشت. اندامش متعادل بود، نه خیلی چاق و نه خیلی لاغر. به بازوانش که دست می‌زدی، ماهیچه‌ها در اثر کار زیاد در معدن زغال‌سنگ، سفت مثل سنگ شده بود. او در حال حاضر بازنشسته بود. نامش مرداس بود.

پسرک مو فرفری ایستاده در کنارش کاوه نام داشت. لاغر اندام بود، با چهره‌ای گندم‌گون و نمکین که به نظر می‌رسید ارتباط نزدیکی با پیرمرد دارد. لباس‌های تنش زیاد نو و تمیز به نظر نمی‌رسید. پسرک کوله‌پشتی و عصایی همراه خود داشت. به‌خصوص وقتی به صحرا برای چوپانی می‌رفت.

پیرمرد در روستا فک‌وفامیلی نداشت. او قبل از اینکه به اینجا بیاید در شهری نزدیک روستا زندگی می‌کرد؛ اما در زلزله‌ای مهیب که در آن شهر اتفاق افتاد، بیشتر اعضای خانواده‌اش را از دست داد و او ماند و همسر و مادرش.

مرداس همراه همسر و مادرش به اینجا آمد که هم نزدیک‌ترین مکان به شهر بود و هم در کنار کوه امنیت بیشتری داشت. در طی سال‌ها سه فرزند به جمع آن‌ها اضافه شد به‌نام‌های «کاوه و گلباد و رایکا». چندسال بعد، مادرش از دنیا رفت و او هرسال در چنین روزهایی به کنار قبر مادرش می‌آمد و شمعی روشن می‌کرد و گل‌هایی روی قبر می‌گذاشت و خلاصه یادش را گرامی می‌داشت و امروز با کاوه آمده بود.

همه سرقبرها بودند که ناگهان همهمه‌ای برپا شد. از جادهٔ منتهی به گورستان، جمعیتی انبوه از مردان پیدا شد. همگی سیاه پوش. در بین آن‌ها جوانانی بودند که پارچه‌ای بر سر بسته و با پرچم‌ها و چوب‌های بلند در دست، در حال حرکت به‌سمت گورستان بودند. گروهی دیگر از مردمان ماکت چوبی بسیار بزرگی را که با انواع پارچه‌های رنگی و انواع گل‌های طبیعی و کاغذی مزین شده بود، بر سر دست گرفته بودند و می‌آوردند. در میان جمعیتی که می‌آمدند علاوه‌بر مردم همین روستا، مردمانی از روستای مجاور هم بودند که هرسال طبق سنتی در این روز مخصوص به اینجا می‌آمدند و در این مراسم شرکت می‌کردند.

کتابشناسی ملی :
8460395
شابک :
978-622-292-441-6
سال نشر :
1400
صفحات کتاب :
574
کنگره :
‫‭PIR8348 ‭
دیویی :
‫‭8‮فا‬3/62

کتاب های مشابه مدرسه جادویی ماسویان