کتاب پسران دوزخ فرزندان قابیل، با قلم جذاب و خواندنی مجید پورولی کلشتری به رشته تحریر درآمده و در انتشارات عهد مانا منتشر شده و در دسترس علاقه مندان به کتاب های داستانی قرار گرفته است. اگر علاقه مند به کتاب های هیجان آور و البته « موضوعات سیاسی و مذهبی» هستید؛ کتاب پسران دوزخ فرزندان قابیل، گزینه ای مناسب برای مطالعه می باشد.
پسران دوزخ؛ فرزندان قابیل، کتابی «متفاوت» در این حوزه می باشد که از دید یک «دختر داعشی» به آن می پردازد. کتاب پیش رو با محوریت «گروهک تروریستی داعش» به رشته تحریر درآمده و راوی این داستان، زنی به نام ام جمیل است که به روایت «زنی ایرانی» به نام فاطمه می پردازد که به خاطر یک سفر کاری به عراق سفر می کند که این آغاز رخداد های این کتاب است.
«داعش و وهابیت» کلماتی ستیزه خو، ناهنجار و پرخاشگر است که با شنیدنشان نشانه ای از رفتارهای «خشن و ضدانسانی» در تفکرات هر مومن و مسلمانی نقش می بندد و یا تصاویری از آدمکشی ها و قتل هایی که در خبرها مکرر به تصویر کشیده مجسم می شود که این خود قسمتی از تفکرات فاسد و خراب این گروهک منفور و شرور را عیان می سازد. ولی «داعش و وهابیت» را فقط نباید از کادر و چهارچوب این تصویرها و فکرها نگاه کرد، بلکه باید به ته و «عمق» عقاید و تفکرات این گروهک دست یافت و نگاه کرد که این ها چه عقیده، کیش و مذهبی دارند که آماده اند برای آن این طور وحشیانه و غیر انسانی رفتار کنند.
فاطمه که طی یک سفری کاری به عراق آمده گرفتار نامزد ام جمیل «خالد» که عضو گروهک منفور و شوم «داعش» است می شود که برای خوش خدمتی و جلب توجه « ابوبکر بغدادی» این زن را در پیش نامزدش می برد که دارش بزند و فیلمش را در «شبکه های اجتماعی» انتشار دهد که سرکرده ی این گروهک به پایبندی او ایمان بیاورد. اما در این حین و طی رخدادهایی که پیش می آید «ام جمیل» دگرگون می شود.
نسخه الکترونیک کتاب پسران دوزخ فرزندان قابیل را می توانید از طریق نرم افزار فراکتاب دانلود کنید و سپس در کتابخوان فراکتاب آن را مورد مطالعه قرار دهید.
-ندیدن ما دلیل مرگ پروانه ها نیست.
این از آن جمله های عمه حمیر است؛ جمله ای که حالا چند وقتی می شود افتاده توی دهان خالد.
-پروانه باش ام جمیل... پروانه باش.
نمی دانم با گشتن کسی می توان پروانه شد یا نه؟! می دانم پروانه شدن سخت است. کاری نیست که به این سادگی ها بشود از عهده اش برآمد. می دانم آن وقت موعود که برسد -آن بزنگاه پروانه شدن- دست هایم خواهد لرزید. خالد همان جور که توی چشم هایم خیره شده بود، گفته بود: «چشم هایت را ببند ام جمیل... چشم هایت را ببند و به رسول الله فکر کن.»
و من چشم هایم را می بندم. مردی را در قامت نور برابرم می بینم. مردی در لباس عرب های قدیم... خالد معتقد است درست آن وقتی که لبه ی چاقو را بگذارم روی گردن فاطمه و با چاقو گردنش را پاره کنم، آن وقتی که سرخی خون از زیر گلوی فاطمه بر پیراهنش بریزد... درست همان وقت... رسول الله لبخند می زند و با سر مرا تحسین می کند. خالد معتقد است کسی که رسول الله تحسینش کند بی چون و چرا پروانه خواهد شد! و تا ابد پروانه خواهد ماند. از پشت پلک های بسته ام به مردی که لباس عرب قدیم بر تن دارد و در قامت نور برابرم ایستاده نگاه می کنم. سرش را به نشانه ی تأیید تکان می دهد. انگار که فرمان پروانه شدنم را صادر کرده است. خوب می دانم که تحسین رسول الله همان تحسین خداوند است و کسی را که خداوند تحسین کند بهشت سزاوارش خواهد شد. می دانم برای رسیدن به بهشت چاره ای جز پروانه شدن ندارم. باید مشقت پروانه شدن را به جان بخرم. عمه حمیرا همیشه می گفت: «بهشت ارزان نیست. باید پای عقیده ات بمانی.»
درست مثل خالد که پای عقیده اش مانده. «ماندن» کلمه ی درستی برای خالد نیست. او توی عقیده اش «ذوب» شده و حالا همه ی هم و غمش رضایت و خشنودی خداست. این را از تمام کارهایش می توانم بفهمم. نسبت به آن سال ها خیلی عوض شده. خودش می گوید گاهی شب ها ابن تیمیه به خوابش می آید و با او حرف می زند و دست بر سرش می کشد و او را «پسرم» خطاب می کند. می گوید توی خواب هایش ابن تیمیه را توی سلول های تنگ و تاریک و نمور دیده است؛ در حالی که در حصار دیوارهایی بلند سجده می کرده و الله را صدا می زده، توی یکی از همان سجده ها سر بلند کرده و به خالد نگاه کرده و با لبخند گفته است شما پسران من هستید و همان وقت تمام تن ابن تیمیه شعله شده است و نورش تمام سلول را سفید کرده و محو شده است. وقتی خالد درباره ی این خوابش حرف می زند، گریه می کند. می گوید: «ما همه پسران ابن تیمیه هستیم.»
نسخه چاپی کتاب پسران دوزخ فرزندان قابیل را می توانید از طریق سایت و یا نرم افزار فراکتاب خریداری کنید و پس از دریافت کتاب از محتوای ارزشمند آن بهره وافی و کافی ببرید.
مشخصات کتاب پسران دوزخ فرزندان قابیل در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | عهد مانا |
نویسنده: | مجید پورولی کلشتری |
تعداد صفحه: | 134 |
موضوع: | داستان ایرانی |
قالب: | چاپی و الکترونیک |