کتاب داستان هایی برای پدران، فرزندان و نوه ها، تا حد بسیار زیادی مدیون ستونی است که برای روزنامه های برزیل و خارج از کشور می نویسم. همین نوشته ها بودند که این انگیزه را در من به وجود آوردند تا آن ها را به شکل کتاب دربیاورم. و البته بخشی از نوشته های چاپ نشده خود را نیز به آن ها اضافه کردم. هم چنین تصمیم به اضافه کردن قطعاتی کردم که درباره ی برخی از تجربیات شخصی خود نوشته بودم که مایل بودم تا آن ها را با دیگران تقسیم کنم.
روزی زیلو، از کنفوسیوس، فیلسوف بزرگ چینی که در قرن ششم قبل از مسیح زندگی می کرد، پرسید:
-آیا می توانم از شما بپرسم که نظرتان راجع به مرگ چیست؟
کنفوسیون پاسخ داد:
ـ توانستن، بله. تو می توانی. اما تو که هنوز معنای زندگی را نمی دانی، برای چه سعی داری تا درباره ی مرگ چیزی بدانی؟ هنگامی که زندگی ات رو به اتمام بود، به تحقیق دراین باره بپرداز.