کتاب بالتازارو بلیموندا، اثر ژوزه ساراماگو، روایتی است از عشق دو جوان، که در پرتغال قرن 18 در فضایی هول انگیز تفتیش عقاید، فقر بی امان، طاعون همه گیر و خرافات مذهبی رخ می دهد.
کتاب (Baltasar and Blimunda)، در یک سوی رویدادها دون ژوان پنجم پادشاه پرتغال است که شب های خود را به باردار کردن راهبگان صومعه ها می گذراند و روزهایش را در همنشینی با درباریان، کشیشان و اشراف، و در سوی دیگر دو شخصیت علمی و هنری.
ساراماگو داستانی سحرآمیز بیان می کند که شفافیت واقعیت تاریخی را با چاشنی تخیلات در هم آمیزد و داستان عاشقانه، ماجراجویانه و عمیقی درباره ی سلطنت و مذهب قرن هیجدهم کشور پرتغال، بیان کرده است.
بیش از بیست هزار نفر کارگر اجیر شده اند تا در ساخته صومعه ای برای اسکان ۳۰۰ نفری از راهبان فرقه فرانسیسکن که به واسطه نذر ملکه برای تولد دخترش ماریا باربارا وعدہ دادہ شدہ است کار کنند و این کار سیزده سال طول می کشد در حالی که ماریا حتی نیم نگاهی هم به صومعه نینداخته است.
ژوزه ساراماگو (Jose Saramago) عضو حزب کمونیست هستند و کلا آدم ضد مذهبی هست تا حدی که وقتی جایزه ی نوبل ادبیات را برد واتیکان بسیار ناراحت شد. نکته ی بسیار جالب دیگه در مورد ایشون اینه که در نوشتارشون فقط از علامت نقطه و ویرگول استفاده می کنند و به سایر علائم اعتنایی ندارند و به همین خاطر جملاتشون طولانی و پشت سر هم به نظر می آید.
در کتاب بالتازارو بلیموندا می خوانیم:
دون خوان، پنجمین دارنده این لقب در نظام سلطنتی. شب هنگام به اتاق خواب همسرش دونیا ماریا آناخوسیفا که حدود دو سال پیش از اتریش آمده بود رفت تا شاهزادگانی را به دربار پرتغال اهدا کند.
در بیرون و درون قصر و دربار، همچنان شایعات و زخم زبان های فراوانی در مورد نازا و عقیم بودن این زن در افواه وجود داشت. هیچکس حتی فکرش را هم نمی کرد که ممکن است ایراد واقعی از پادشاه باشد. چون در درجه نخست، نازا بودن، عیب و نقص زشت و بزرگی بود که تنها در زنان به چشم می خورد و باعث طرد آنها از جامعه می شد و دوم اینکه شمار حرامزادگان دربار، فراوان و روز به روز در قلمرو پادشاهی در حال افزایش بود. از آن گذشته، این ملکه بود که برای داشتن یک فرزند، تا سرحد مرگ، به درگاه خداوند التماس و زاری می کرد که این هم دو دلیل داشت: نخست اینکه یک پادشاه، بویژه اگر پرتغالی باشد، هرگز چیزی ماورای قدرت خود از کسی طلب نمی کند؛ و دوم اینکه یک زن به طور طبیعی همچون کوزه ای خلق شده است که طبیعتا باید خاصیت تراوش داشته باشد.
به هر حال نه اصرار و جدیت پادشاه که علیرغم مشکلات شرعی و معظلات فیریولوژیکی، دوبار در هفته، وظیفه پادشاهی و زناشویی خود را به طور کامل انجام می داد و نه صبر و فروتنی ملکه که به جز دعاهای فراوان، مدتی را نیز پس از دور شدن شوهر، به حالت سکون و بی حرکتی کامل روی تخت می ماند تا مبادا اغتشاش و آشوبی در نتیجه اعمال انجام شده ایجاد شود، هیچ کدام تا آن روز، نتوانسته بود باعث باد کردن و جلو آمدن شکم دونیا ماریاآناخوسیفا شود. ولی همه می گفتند خدا بزرگ است.
کنگره :
PQ9276 /الف4ب2 1389