زهیر (به پرتغالی: O Zahir) نام رمانی از پائولو کوئلیو است؛ نامی که خود کوئلیو از واژه عربی الظاهر اقتباس کرده بود. اما از آنجا که بار معنایی «ظاهر» فارسی با همتای عربیاش یکی نبود، در نهایت با مشورت نویسنده، نام کنونی زهیر بر نسخهٔ فارسی کتاب نهاده شدهاست.
زهیر اعترافنامهٔ پائولو کوئیلو است، نویسنده مشهوری که بسیاری او را یک مرشد بزرگ میدانند. اما خودش معتقداست که نه مرشد است و نه بزرگ و همان رنجها و دغدغههای خوانندگانش را دارد، شاید دردآورتر.
او در این رمان، ضمن اشارات فراوان به زندگی شخصی اش، داستانی بسیار شجاعانه ارائه داده، آکنده از عناصری که هر خوانندهای را به بازاندیشی در اعمال و عقاید و نظرات خود وامیدارد.
برایم دنیایی خلق کن که وقتی احتیاج دارم بتوانم به آن پناه ببرم دنیایی که آن قدر دور نباشد که به نظر برسد مستقل از تو زندگی می کنم و آن قدر نزدیک نباشد که به نظر برسد می خواهم به دنیای تو تجاوز کنم.
بهتر است آدم نصف یک چیز کامل را بخورد.
بدتر از تنهایی این است که کسی را کنارمان داشته باشیم و کاری کنیم که این شخص احساس کند در زندگی ما هیچ اهمیتی ندارد!
شهوت نابود کردن شهوتی خلاقانه است.
بیشتر وقت ها حمله ی ما به عنوان دفاع عمل می کند.
من، من نبودم هیچ کس نبودم و این به معجزه ای می مانست.
یاران می گویند: بخت با تو یار است! لیک او می فهمد بخت یعنی به اطراف نگریستن و یاران را دیدن!
آدم هر روز می تواند کار متفاوتی بکند در رستوران با شخصی که سر میز کناری نشسته حرف بزند..
سن و سال فقط می تواند از ضرباهنگ کسانی بکاهد که هرگز جرات نکرده اند با قدم های شخصی خودشان راه بروند.
پس هرچند دشوار اما باید برکات کوچک امروز را بپذیرم.
از حالتی که مرا لمس می کرد فهمیدم آن چه را نمی خواستم بفهمم و پذیرفتم آن چه را نمی توانستم بپذیرم.
رنج موقعی زاییده می شود که انتظار داریم دیگران به شکلی دوستمان بدارند که خودمان می خواهیم نه به شکلی که عشق باید متجلی بشود…آزاد و بی اختیار ما را با قدرتش هدایت کند.