در کتاب مسافر صبح جلد هشتم مجموعه بهاییپژوهی نوشته مهدی حبیبی، داستان بازگشت فضلالله صبحی، ادیب و گوینده پیشکسوت رادیو از بهائیت را میخوانید. نامش فضلالله مهتدی معروف به «صبحی» است. از پیشکسوتان ادبیات کودک و نوجوان و گردآورنده قصههای فلکلوریک ایران و نامی آشنا برای ادب دوستان بچّههای چند نسل قبل، با صدای گرم او و قصّههایش در رادیو به خوبی آشنایند. از او یازده اثر چاپ شده در زمینهٔ ادبیات، دو اثر اتوبیوگرافی و بهائیپژوهی و چند اثر چاپ نشده به جا مانده است. کتاب مسافر صبح تلخیص و برگرفته از کتاب پیام پدر اوست.
بهائیان که به دیدار عبدالبهاء به حیفا می رفتند، نه روز یا نوزده روز بیشتر دستور ماندن در آن جا را نداشتند و این روزهای اندک برای بررسی بن و پایه ی پاره ای چیز ها درباره ی این کیش و بزرگان آن بس نبود. به ویژه که سه چهار روز از آن را در عکّا و روضه ی مبارکه برای دیدن خانه و آرامگاه بهاء می گذراندند و یکی دو روز هم به دنبال کارهای خود می رفتند و چون آرمان هم، جز دیدن عبدالبهاء و رفتن به آرامگاه و بوسیدن آستانه ی (بهاء) چیز دیگر نبود، به همین اندازه دلخوش بودند و به راستی هم جز این سزاوار نبود.
زیرا بسیار ماندن و آشنا شدن با خوی و روش عبدالبهاء و نزدیکانش، پیروان ساده دل را از آن پاکی و دلباختگی که داشتند، برکنار می نمود و آن ها را سست پیمان می کرد و به همین روی بود که بهائیانِ حیفا و عکّا، دلبستگی بهائیانِ دور افتاده را نداشتند و گِروشی چندان نشان نمی دادند و او را رازدان نهان خانه ی دل خود نمی دانستند.