کتاب محفل فیلسوفان خاموش، مجموعة نامههایی است که به مدت دو سال میان دختری یازدهساله و استاد فلسفة دانشگاه اِسن آلمان رد و بدل شده. این دختر بعد از خواندن کتاب دنیای سوفی اثر یوستین گوردر، با پرسشهای زیادی روبهرو میشود و همین باعث میشود که نامهنگاری بین او و استاد دانشگاه شکل بگیرد. سوالات کودکانة دختر از پیچیدهترین مسائل فلسفی است و پروفسور هوسله را وادار میکند تا در میان این نامهها دست در دست نورای کنجکاو و مبهوت از مسیر هزارتوی فلسفه بگذرد و به پرسشهای او پاسخ دهد.
عجب نامه هیجانانگیزی؛ بیرون آمدن فیلسوفی از وسط کتاب و آن یکی که یکدفعه روی لبه پنجره ظاهر شد، حسابی عجیب و مهیج بود. همین طور آن اتفاق در اسپانیا، آدم دست کسی را بگیرد که یارو نیفتد، آن وقت عوض دستت درد نکند، جیب آدم را هم خالی کنند. حتماً خیلی حرص خوردهای. خیلی نامردیه که بعضیها از انسان دوستی و صداقت دیگران سوءاستفاده میکنند و دست به کارهای خلاف میزنند. خیلی خوب شد که دنبال آن نامرد دویدی و یقهاش را گرفتی، هرچند متأسفانه پولهایت پیش او نبود. فکر میکنم اگر چنین اتفاقی برای خیلیها پیش بیاید، دیگر کسی حاضر نشود به همنوعش کمک کند. این طور که نوشته بودی، فکر کردم احتمالاً گذرنامهات پیش همان دزدیک پا بود. اگر درست حدس زده باشم، خیلی شانس آوردهای، وگرنه وقت برگشت، دم مرز هم حسابی گرفتار میشدی.
میدانی، از این آقای هابزتان اصلاً خوشم نیامد. به نظرم میرسد که هم خیلی خیالباف است و هم خیلی بدجنس. نمیدانم شاید هم این طور نباشد؛ ولی به هر حال، از ماکیاولی بیشتر خوشم میآید. تازه اصلاً چه دلیلی دارد که آدم بخواهد به خاطر جرئت و جسارتش دعوا راه بیندازد. دعوا کردن هم برای خودش حساب و کتابی دارد.
آدم باید بتواند دعوا کند. توی یک دعوای درست و حسابی» هم زور و قدرت اهمیت چندانی ندارد. شاید بشود جنگ و دعوا را نوعی بحث و گفتگوی بسیار پرشور و آکنده از احساس نامید. به هر حال، اگر این جنگ و دعواها هم به نتیجه نرسد، آدم باید بتواند طرف مقابلش را تحمل کند. من فکر میکنم وقتی آدم نظرش را ابراز کند و دلایلی برای اثبات درستی نظرش به دست دهد و نظر و استدلالهای طرف مقابل را هم بشنود، احساس سبکی میکند و خیالش راحت میشود. به هر حال، شرایط آدم دیگر مثل زمان قبل از آغاز جنگ و دعوا نیست! اگر قرار باشد آدم به جای بحث با دیگران به زور متوسل شود، معلوم است که هم خودش احمق است و هم طرف مقابلش.
آدمهایی که نمیتوانند به بحث و استدلال بپردازند، از زور بازویشان استفاده میکنند تا ضعفشان را در استفاده از منطق و گفتگو بپوشانند. البته این جور آدمها هم کم نیستند. به همین خاطر فکر میکنم حکومتی باید به وجود بیاید که در آن، اعمال قدرت هم غیرقانونی بهحساب آید و محکومیت داشته باشد. البته این قانون باید به خودی خود منصفانه باشد، والا ما آدمها دیگر الگویی برای رفتارمان نخواهیم داشت، بلکه فقط از این خواهیم ترسید که اگر به زور متوسل شویم، در برابرمان نیز به زور متوسل خواهند شد.
عجب نامه هیجانانگیزی؛ بیرون آمدن فیلسوفی از وسط کتاب و آن یکی که یکدفعه روی لبه پنجره ظاهر شد، حسابی عجیب و مهیج بود. همین طور آن اتفاق در اسپانیا، آدم دست کسی را بگیرد که یارو نیفتد، آن وقت عوض دستت درد نکند، جیب آدم را هم خالی کنند. حتماً خیلی حرص خوردهای. خیلی نامردیه که بعضیها از انسان دوستی و صداقت دیگران سوءاستفاده میکنند و دست به کارهای خلاف میزنند. خیلی خوب شد که دنبال آن نامرد دویدی و یقهاش را گرفتی، هرچند متأسفانه پولهایت پیش او نبود. فکر میکنم اگر چنین اتفاقی برای خیلیها پیش بیاید، دیگر کسی حاضر نشود به همنوعش کمک کند. این طور که نوشته بودی، فکر کردم احتمالاً گذرنامهات پیش همان دزدیک پا بود. اگر درست حدس زده باشم، خیلی شانس آوردهای، وگرنه وقت برگشت، دم مرز هم حسابی گرفتار میشدی.
میدانی، از این آقای هابزتان اصلاً خوشم نیامد. به نظرم میرسد که هم خیلی خیالباف است و هم خیلی بدجنس. نمیدانم شاید هم این طور نباشد؛ ولی به هر حال، از ماکیاولی بیشتر خوشم میآید. تازه اصلاً چه دلیلی دارد که آدم بخواهد به خاطر جرئت و جسارتش دعوا راه بیندازد. دعوا کردن هم برای خودش حساب و کتابی دارد.
آدم باید بتواند دعوا کند. توی یک دعوای درست و حسابی» هم زور و قدرت اهمیت چندانی ندارد. شاید بشود جنگ و دعوا را نوعی بحث و گفتگوی بسیار پرشور و آکنده از احساس نامید. به هر حال، اگر این جنگ و دعواها هم به نتیجه نرسد، آدم باید بتواند طرف مقابلش را تحمل کند. من فکر میکنم وقتی آدم نظرش را ابراز کند و دلایلی برای اثبات درستی نظرش به دست دهد و نظر و استدلالهای طرف مقابل را هم بشنود، احساس سبکی میکند و خیالش راحت میشود. به هر حال، شرایط آدم دیگر مثل زمان قبل از آغاز جنگ و دعوا نیست! اگر قرار باشد آدم به جای بحث با دیگران به زور متوسل شود، معلوم است که هم خودش احمق است و هم طرف مقابلش. آدمهایی که نمیتوانند به بحث و استدلال بپردازند، از زور بازویشان استفاده میکنند تا ضعفشان را در استفاده از منطق و گفتگو بپوشانند.
البته این جور آدمها هم کم نیستند. به همین خاطر فکر میکنم حکومتی باید به وجود بیاید که در آن، اعمال قدرت هم غیرقانونی بهحساب آید و محکومیت داشته باشد. البته این قانون باید به خودی خود منصفانه باشد، والا ما آدمها دیگر الگویی برای رفتارمان نخواهیم داشت، بلکه فقط از این خواهیم ترسید که اگر به زور متوسل شویم، در برابرمان نیز به زور متوسل خواهند شد.
ویتوریو هوسله فیلسوف آلمانیست. او در سن ۲۱ سالگی موفق به اخذ مدرک دکترا شد. او استاد فلسفه دانشگاه راسن آلمان است. کتاب محفل فیلسوفان خاموش یکی از معروفترین کتاب های اوست. ویتوریوهوسله Vittorio Hösle فیلسوف و نویسندهی ایتالیایی آلمانی در 25 ژوئن سال 1960 به دنیا آمد. او در سال 1982 دکترای خود در فلسفه را به پایان رساند و پس از آن به پژوهش و تدریس در حوزهی فلسفه مشغول شد. او در طی چند سال بیش از سی کتاب و صد مقاله نوشت و به چهرهای بسیار مشهور در اروپا تبدیل شد.
او در 6 اوت سال 2013 از سوی پاپ فرانسیس Pope Francis بهعنوان یکی از اعضای آکادمی پاپی علوم اجتماعی منصوب شد و بیش از پیش شناخته شد. او علاوه بر پژوهش و تحقیقات فراوان درزمینهی فلسفه بر بیش از هفده زبان دنیا از جمله آلمانی، ایتالیایی، انگلیسی، اسپانیایی، روسی، نروژی و فرانسوی تسلط دارد.