نویسنده کتاب جامعه انحطاط زده، از ستون نویسان نیویورک تایمز است و پیش از آن هم نویسنده مجله آتلانتیک بوده است؛ این سابقه روزنامه نگاری باعث شده راس دوتات نگاهی جامع و متنوع داشته باشد و در این کتاب از منظر داخلی به مساله افول آمریکا پرداخته است. کتاب پیش رو به بررسی و تحلیل ابعاد مختلف افول آمریکا در زمینه های مختلف اقتصادی، فرهنگی، نظامی، سیاسی، اجتماعی و ژئوپولتیکی می پردازد. همچنین کتاب، نقطه نظرها و دیدگاه های نویسندگان مختلف را در زمینه هایی که منجر به افول آمریکا شده است مورد بحث قرار می دهد. مهم ترین موضوع کتاب مربوط به اقتصاد و ارتباط آن با آمریکا می باشد که نقش اصلی در افول ایالات متحده دارد و جنبه های دیگر را تحت تاثیر قرار می دهد.
در سال 2017، یک سال بعد از آنکه یک سوسیالیست تلاش کرد نامزد دموکرات ها شود و یک جمهوری خواه پوپولیست به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد، اقتصاد آمریکا از یک نقطه عطف قابل توجه عبور کرد. برای اولین بار، با ارزش تورمی دلار، یک خانواده میانگین آمریکایی – خانوار معمولی؛ معادل امروزین خرده کشاورزان قرن نوزدهم یا حومه نشینان دهه 1950- بیش از 60 هزار دلار در سال کسب می کرد.
شاید داشتن انتخاباتی تا این حد در آمیخته با پوپولیسم و عوام گرایی و چنین توانی برای خانواده ها غیر عادی به نظر برسد. اما برخی زمینه ها در حال شفاف شدن است. بالاترین میزان درآمد سالانه 2017 نه نقطه اوج یک صعود، بلکه رسیدن به نقطه اوج قبلی است؛ آن 60 هزار دلار درآمد میانگین به سختی از متوسط درآمد سال 2007 که نقطه اوج پیشین را در خود جا داده فراتر می رود؛ به سختی بیش از نقطه اوج سال 1999 می رسد. به عبارت دیگر، طی 16 سال از مجموع 18 سال از ابتدای هزاره تا ریاست جمهوری ترامپ، خانواده متوسط آمریکایی درآمد بازاری کمتری در مقایسه با سال پایانی کلینتون داشته و در سال های بعد ضرر هنگفتی هم متحمل شده اند و یک لایه عمیق تر از درآمد خانوارها، رکورد در ثروت خانوار که قرار است با درآمد ساخته شود، بسیار شوک آور است.
در سال 2017، ده سال بعد از آنکه مشخص شد انباشت ثروت ناشی از جهش مسکن حباب بوده، خانوار متوسط آمریکایی حدودا 97 هزار دلار ارزش داشته که کمی کمتر از میزان دهه 1990 است. در سال 2017، نرخ بیکاری هم، با سقوط به 4 درصد، نقطه عطف قابل توجهی را پشت سر گذاشت و اشتباه افراد بدبینی که معتقد بودند بعد از رکورد بزرگ این رقم همیشه بالا خواهد ماند را اثبات کرد. اما همچون روند درآمد خانوارها، این نقطه عطف نیز در بافت خود آن چنان تاثیرگذار نیست: هفده سال طول کشیده بود تا به نرخ بیکاری سال 1999 برسیم.