کتاب پرنده بیلانه نوشته مرضیه طلوع اصل است که به همت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شده است. این کتاب، دربارۀ کودکی است که برای تابستان به روستای پدربزرگش رفته تا در کار مزرعه به او کمک کند، او عاشق فضای روستاست و در این سفر او پرندهای کمیاب را میبیند و درگیر ماجراهای او میشود. کتاب در کنار هیجان داستانی قصد دارد کودکان را با طبیعت و حیوانات آشنا کرده و آنها را تبدیل به انسانهای دوستدار طبیعت کند.
این اثر، قصد دارد کودکان را با مقولۀ نگهداری از حیوانات نادر و در حال انقراض آشنا کند. خواندن این کتاب برای کودکان بالای ۹ سال که علاقهمند به طبیعت هستند، مناسب است.
یک هفتهای میشد که آمده بودم روستا، پیش باپیره. تنها بود؛ من هم تنها بودم. مدرسه که تعطیل میشد، دلم پر میزد که زودتر بیایم بوکان. تا آخر تعطیلات هم میماندم کمک باپیره.
وقت درو بود، آمده بودیم چارداخ، کنار گندمزار. باپیره تمام حواسش به گندمزار بود. مدام بین گندمزارها میرفت و به آنها سرکشی میکرد؛ حتّی گاهی به گندمزارهای دیگر هم سر میزد؛ ولی از یک چیز سر در نمیآوردم. با اینکه مزرعهی ما، جز. اوّلین گندمزارهایی بود که میشد محصولش را درو کرد، چرا باپیره هیچ عجلهای برای درو نداشت؟ چرا همیشه آخرین نوبت کمباین را میگرفت؟
خنکای باد که به صورتم خورد، بیدار شدم. پر بود از صدای پرندهها، هر صبح همین بود؛ میخواندند و میخواندند. لابهلای چهچهه و آواز پرندهها، یک صدا غریب بود و غمگین. چشم گرداندم دنبال باپیره، کنارم نبود. باد پردهی کوچک ورودی چارداخ را تکان میداد.
بلند شدم و رفتم جلوی در چارداخ، هوا هنوز گرگومیش بود. این وقت سحر باپیره کجا رفته بود؟
همان صدا و آواز غمگین! انگار این بار نزدیکتر بود.
بلند گفتم: «باپیره! باپیره کجایی؟»
صدایم بین خشخش گندمها که با باد میرقصیدند، گم شد. پرده را کنار زدم و آمدم بیرون. در هوای تاریکروشن، درست چیزی دیده نمیشد. باپیره را نمیدیدم...