3.0از 3

دردسرهای آقاجون

خرید
    • معرفی کتاب
    • مشخصات کتاب

    معرفی کتاب دردسرهای آقاجون

    شاید شنیدن داستان پیروزی انقلاب و وقایع مربوط به سال 57 برای ما و هم‌سن و سال‌هایمان عادی و حتی تکراری باشد. تاریخ انقلاب بارها و بارها برایمان روایت شده است و کم و بیش از جریان آن‌ایام باخبر هستیم. اما گروه سنی نوجوان و نسلِ جدید از این قائده مستنثنی هستند. کمتر نویسنده و فیلم‌سازی به فکرِ این گروه بوده و توانسته فیلم و داستانی به زبانِ بچه‌ها خلق کند و آن‌ها را هم در جریانِ حوادث انقلاب شریک کند.

    کتاب دردسرهای آقاجون، اثر مونا بدیعی جوان؛ جزو معدود رمان‌های نوجوان است که با همین دغدغه به نگارش درآمده و سعی دارد کاستی‌های پیش از این را جبران کند. داستانِ این کتاب را دختری به ‌نام نسترن روایت می‌کند. کتاب با قصه‌های شبانه پدر خانواده شروع می‌شود و جریانِ روزهای واپسینِ انقلاب در مشهد، گره می‌خورد به داستانِ ضحاکِ ماردوش. نسترن و باقی بچه‌ها، ضحّاکِ ماردوش دنیای واقعی‌شان را می‌بینند و سعی می‌کنند همانند کاوه کاری بکنند کارستان. مونا جوان در این کتاب نخِ تسبیحِ تاریخِ انقلاب را با اتفاق‌های هیجان‌انگیز زندگی نسترن حفظ می‌کند و در آخر با وصل کردن تمام این جریان‌ها به حرمِ امن و ایمنِ حضرتِ علی‌بن موسی‌الرضا طعمِ شیرین پیروزی را به مخاطب می‌چشاند.

    گزیده کتاب دردسرهای آقاجون

    خانۀ ما در کوچۀ نسترن بود؛ چهارراه باغ خونی، کوچۀ نسترن یک، پلاک دو. اولین خانۀ جنوبی توی کوچه از آن ما بود. یک ساختمان دوطبقۀ بزرگ با چندین اتاق نورگیر. نورگیر بودن خانه برای مامان و بابا خیلی مهم بود. مامان همیشه می‌گفت: «بچه باید جونِش آفتاب بُخوره که استِخوناش سفت شه.» برای همین هم خانه‌ای خریده بودند که یک حیاط پشتی خیلی بزرگ و نورگیر داشته باشد. حیاطی برای بازی ما بچه‌ها. توی حیاط یک باغچۀ بزرگ هم بود. توی باغچه یک درخت شاه توت کهن سال و تنومند بود و یک درخت سیب، با خوش‌مزه‌ترین سیب‌های دنیا.. .